ترجمه تحلیلی؛

دختران مستقل؛ گذار بی‌بازگشت زندگی تکنفره زنان و آینده نهاد خانواده

غول مالی جهان، مورگان استنلی، پیش‌بینی کرده تا سال ۲۰۳۰ از هر دو زن جوان، یکی زندگی مستقلی بدون ازدواج و فرزند خواهد داشت. آماری که شاید در ظاهر نشانه آزادی باشد، اما در عمق خود، خبر از دگرگونی ارزش‌ها و آغاز فصلی تازه در بحران جمعیت و خانواده می‌دهد.

تصور کنید به سال ۲۰۳۰ رسیده‌ایم. از هر دو زن جوان، تقریبا یکی، زندگی مستقلی را برای خودش انتخاب کرده؛ مجرد، بدون فرزند و در حال ساختن آینده‌ای که خودش طراحی کرده است. این فقط یک پیش‌بینی تخیلی نیست. این را یک غول مالی بین‌المللی به نام مورگان استنلی پیش‌بینی کرده است.

اما این مورگان استنلی دیگر کیست؟ این شرکت، یکی از معتبرترین و بزرگ‌ترین بانک‌های سرمایه‌گذاری در جهان است که دفتر اصلی آن در نیویورک است. کار اصلی این شرکت، تحلیل بازارهای جهانی و پیش‌بینی روندهای اقتصادی آینده است. وقتی چنین مؤسسه معتبری در مورد یک پدیده اجتماعی صحبت می‌کند، در واقع دارد به ما هشدار می‌دهد که یک تغییر بزرگ در راه است.

حالا این شرکت هشدار داده که تا سال ۲۰۳۰، حدود۴۵ درصد از زنان ۲۵ تا ۴۴ سال در سراسر جهان، به صورت تکنفره و بدون فرزند زندگی خواهند کرد. این آمار عجیب، تنها یک عدد خشک نیست؛ بلکه نشانه یک دگرگونی بزرگ و خاموش در دل جامعه ماست.

روندی که همین حالا هم در ایران با سرعت زیادی در حال رخ دادن است. اگر نگاهی به اطرافمان بیندازیم، احتمالاً دختران یا زنانی را می‌بینیم که مسیر زندگی‌شان را متفاوت از نسل مادرانشان رفته‌اند. آن‌ها به جای عجله برای ازدواج و بچه‌دار شدن، با تمام توان مشغول درس خواندن، کار کردن و ساختن هویت مستقل فردی خود هستند. برای این زنان، موفقیت شغلی، استقلال مالی و کشف دنیای پیرامون، در اولویت اول قرار گرفته است.

این آمار ۴۵ درصدی، یک زنگ خطر است، نه یک دستاورد. این رقم، نشان‌دهنده یک شکست جمعی است: شکست در ساختن الگوهای خانوادگی جذاب، شکست در ایجاد تعادل بین آرمان‌های فردی و مسئولیت‌های اجتماعی، و شکست اقتصاد در ایجاد بستری امن برای تشکیل خانواده. این موج جدید، بر پایه توهم استقلال مطلق بنا شده است.

این تصور که یک فرد می‌تواند جزیره‌ای جدا از تاریخ، نسل‌ها و جامعه باشد، یک فانتزی مدرن و خطرناک است. انسان در تنهایی کامل، نه رشد می‌کند، که منقبض می‌شود. این سبک زندگی، زنان را به واحدهای اقتصادی منفرد تقلیل می‌دهد که ارزش آن‌ها تنها با موفقیت شغلی و قدرت مصرف‌کنندگی‌شان سنجیده می‌شود.

این روند، بمب ساعتی جمعیتی را فعال کرده است. جامعه‌ای که فرزندآوری را به تعویق می‌اندازد یا به کلی کنار می‌گذارد، در واقع نسل آینده خود را قربانی آسایش نسل حاضر می‌کند. نتیجه آن، جامعۀ سالخورده‌ای است که با بحران‌های درمان، بازنشستگی و کاهش نیروی کار مولد فلج خواهد شد. این نه تنها یک بحران جمعیتی بلکه یک خودکشی تدریجی جمعی است.

پشت این پدیده، تجارت پنهان فمینیسم سرمایه‌داری نهفته است که به زنان القا می‌کند آزادی واقعی، در داشتن شغل پرهیاهو، خرید کالاهای لوکس و سفرهای انفرادی است. این الگو، زنان را از نقش سنتی خود رها می‌کند، اما تنها برای تبدیل شدن به چرخ‌دنده‌های مطیع تازه‌ای در ماشین عظیم مصرف‌گرایی.

باید پرسید: آیا این یک انتخاب آگاهانه است یا یک واکنش دفاعی در برابر جامعه‌ای که ازدواج و فرزندآوری را به عملی پرهزینه، پرریسک و طاقت‌فرسا تبدیل کرده است؟ بسیاری از این زنان، نه از روی اشتیاق، که از سر ناامیدی، درماندگی و فقدان الگوهای سالم خانوادگی، به این سمت رانده می‌شوند. این نه یک انتخاب آزاد، که انتخاب یک مسیر حداقلی در میان گزینه‌های نامطلوب است.

این تحول، داستان قدرت گرفتن انتخاب یک زن نیست؛ داستان تسلیم‌شدن جامعه در برابر یک بحران چندبعدی است. ما در حال ساختن دنیایی هستیم که در آن، پیوندهای عمیق عاطفی جای خود را به ارتباطات مجازی سطحی، و مسئولیت‌پذیری نسل‌ها جای خود را به لذت‌جویی فردی می‌دهد.

آینده‌ای که در راه است، از ما نمی‌خواهد که صرفاً فضاهای شهری و قوانین کاری را تغییر دهیم، بلکه از ما می‌خواهد که یک بازنگری اساسی در ارزش‌های بنیادین خود داشته باشیم. آیا آزادی به معنای رهایی از تمام قید و بندها، حتی قید و بندهای عشق و تعهد است؟ یا اینکه آزادی واقعی، در توانایی انتخاب تعهدات معنادار و ساختن نهادهایی است که به زندگی معنا و استمرار می‌بخشند؟

این تغییر، یک هشدار است. هشداری که می‌گوید اگر مسیر را اصلاح نکنیم، در آینده‌ای نه چندان دور، با جامعه‌ای ثروتمند از نظر مادی، اما فقیر از نظر عاطفی و محکوم به زوال جمعیتی روبرو خواهیم شد.پ

فائزه آقامحمدی