خشمی که شخم زد

در جمعه‌ی نصر و خشم با حضوری نه مستحب موکد بلکه واجب در میدان فرهنگی نماز جمعه حاضر شدیم.

دعوت شده بودیم به نماز جمعه‌ی «خشم و نصر»، حضور نه مستحب مؤکد که واجب عینی بود. مگر می‌شد در میدان نبرد خیبر که سید علی به پشت در قلعه‌ رسیده، سیدمان را تنها بگذاریم.

باید می‌رفتیم تا دشمن توهم برش ندارد که امر سیدمان و موشک سربازانش پشتوانه‌ی مردمی ندارد. به اول خیابان قیام که رسیدیم، حضور مردم در مسیر نماز جمعه متفاوت از همیشه بود.

رودهایی بودند که به سمت دریا شدن در دل مسجد ملااسماعیل در حرکت بودند. ازدحام ورودی خواهران هم خبر از حضوری پر شور می‌داد.

ظرفیت مسجد اصلی تکمیل شده و ظرفیت مسجد دوم هم در حال تکمیل شدن بود. دروغ چرا از حجم حضور مردم شوکه شده بودم!

صحنه، صحنه‌ی نماز جمعه‌ی قدس شده بود. تصور نمی‌کردم به این سرعت مسجد پر از جمعیت شده باشد و جا برای نشستن به سختی پیدا شود و آخر سر هم پیدا نشود.

نماز که تمام شد. جمعیت غرید. رودهایی که آمده بودند، سیل شدند و فریادهای از سر خشمشان دیوارها را لرزاند. مشت‌ها گره و لعن و لبیک جمعیت، تجلی‌بخش تبری و تولی شد. گرمای آفتاب چهل درجه هم حریف گرمای خشم مردم نبود.

شعارها علاوه بر تبری و تولی، خبر از یک نگرانی هم می‌داد؛ نگرانی از یک تقلا، تقلایی برای صلح تحمیلی. نگرانی از کیدی که دشمن همیشه در وقت قدرت دوست رو می‌کند تا جنگ باخته را ببرد. اما ملت آمد و با خشم فریاد زد: «ما ترکناک یا بن الحسین»، خشمی که سوخت شد برای موشک‌های عصر جمعه که حیفا را شخم زد. الحمدلله

مریم اردویی