خانواده‌ی متشنج، فرزندان ناآرام

مهم‌ترین عامل در ایجاد آرامش در خانواده، برقراری رابطه صحیح بین زن و مرد و همچنین ارتباط آن‌ها با فرزندان است. کودکان تنها زمانی می‌توانند آرامش را در خانه احساس کنند و آن‌را به ‌عنوان محیطی امن و قابل ‌اعتماد در نظر بگیرند که والدین مهارت‌های زندگی را یاد گرفته و به‌خوبی از آن‌ها بهره‌برداری کنند.

اگر می‌خواهیم کودکانی سالم پرورش دهیم، والدین باید از دوران بارداری تلاش کنند تا محیطی آرام در خانه ایجاد کنند، زیرا آرامش مادر در این دوران تأثیر زیادی بر فرزندش خواهد داشت. به همین دلیل، به زن و شوهر توصیه می‌شود که تا زمانی که خانواده به ثبات و آرامش نرسیده است، هرگز اقدام به بچه‌دارشدن نکنند.

پس از تولد نوزاد نیز، آرامش و حمایت خانواده از همان روزهای ابتدایی تأثیر بسزایی در سلامت روان کودک خواهد داشت.

خانواده‌های متشنج و نوزادان ناآرام

برخی افراد ممکن است به‌اشتباه تصور کنند که دعوا و تنش‌های خانوادگی تأثیری بر نوزاد ندارد و او به ‌اندازه‌ای کوچک است که نمی‌تواند این تنش‌ها را درک کند.

درحالی‌که نوزادان از همان روزهای اولیه تولد و حتی قبل از آن، تحت‌تأثیر فضای آرام یا متشنج خانواده قرار می‌گیرند.

نوزادان در خانواده‌های ناآرام ممکن است به‌صورت گریه‌های بی‌دلیل و بی‌قراری واکنش نشان دهند، بی‌قراری‌هایی که هیچ دلیل فیزیکی خاصی ندارد.

زمانی که مادر ناراحت و عصبانی است، ممکن است توجه کمتری به فرزندش داشته باشد یا پس از یک مشاجره شدید با همسرش، آن‌قدر عصبی و بی‌حوصله باشد که به‌جای اینکه نوزاد را با عشق و محبت در آغوش بگیرد، با بی‌حوصلگی و گاهی عصبانیت با او برخورد کند و مثلاً بگوید: «ای بابا، تو دیگه چته؟» در این شرایط، کودک نیز دچار ناراحتی می‌شود.

به‌طورقطع، نوزاد این خشم و بی‌محبتی را درک می‌کند و پیامی که از این رفتار مادر به‌عنوان نخستین و مهم‌ترین حامی زندگی‌اش دریافت می‌کند، چیزی جز این نیست که دنیا جای قابل‌اعتمادی نیست.

آرامش در آغوش مادر

دوران نوزادی تا یک یا دو سالگی، زمان طلایی شکل‌گیری دلبستگی ایمن در انسان‌هاست. در این دوره، کودک بیش از هر زمان دیگری به عشق و محبت والدین، به‌ویژه مادرش، نیاز دارد.

یک خانواده ناآرام و متشنج و مادری خسته و عصبی، به‌طورقطع تهدیدی جدی برای شکل‌گیری صحیح دلبستگی ایمن در این دوران محسوب می‌شود.

به عبارت ساده‌تر، کودک از آغوش گرم و پرمهر مادر، اعتماد به دنیا را می‌آموزد. مادری که ناآرام، عصبی و نامطمئن است و محیط خانواده‌ای که پر از دعوا و بگو و مگوست، باعث می‌شود که پایه‌های نخستین اعتماد به دنیا در بچه‌ها به‌درستی شکل نگیرد و این موضوع در آینده بر ارتباطات بین‌فردی آن‌ها تأثیر خواهد گذاشت.

افرادی که دلبستگی ایمن‌شان به‌درستی شکل نگرفته، در آینده کمتر به دیگران اعتماد می‌کنند و بیشتر نگران این هستند که دیگران به آن‌ها دروغ بگویند یا آن‌ها را فریب دهند. این نگرش منفی، روابط این افراد را با همکاران، دوستان و حتی همسر آینده‌شان تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.

 در مقابل، کودکی که در یک خانواده آرام و مطمئن بزرگ می‌شود و از آغوش پرمهر مادر و پدر بهره‌مند است، در بزرگسالی نه‌تنها روابط اجتماعی بهتری خواهد داشت، بلکه فردی باعزت نفس بالا خواهد بود، زیرا از کودکی همواره این پیام را دریافت کرده که باوجود ضعف‌هایش، موجودی دوست‌داشتنی است.

جست‌وجوی آرامش در خارج از خانواده

علاوه بر استرس و اضطرابی که کودکان در یک خانواده ناآرام و متشنج تجربه می‌کنند، در کمتر دعوایی است که خشم والدین به بچه‌ها سرایت نکند و یکی از والدین با لحنی تند، نگاهی غضب‌آلود و کلماتی تلخ، آن‌ها را آزرده نکند.

جملاتی مانند «برو تو اتاقت درو ببند»، «تو هم بچه همون بابا/ مامانی»، «اگه تو نبودی.» و…

در این شرایط، کودک در برابر همه این اضطراب‌ها چاره‌ای جز خزیدن به یک‌گوشه و تحمل‌کردن ندارد.

این بچه‌ها در سنین نوجوانی، آرامشی را که در خانواده نداشتند در جای دیگری جست‌وجو خواهند کرد و در محیط‌های دیگر به دنبال امنیت و آرامش خواهند بود، محیط‌هایی که ممکن است در بسیاری از موارد دردسرساز باشند.

به‌عنوان‌مثال، دوستان ناباب یا گرایش به مواد مخدر. در اینجا، کنترل اوضاع گاهی از دست والدین خارج می‌شود و می‌بینیم که فرزندان در برابر خواسته‌های والدین ایستادگی می‌کنند و در پاسخ به اعتراض پدر یا مادر به رفت‌وآمد با برخی افراد، محکم می‌گویند: «او دوست من است!»

استرس بهترین بودن

«تو باید بهترین نمره‌ها را بگیری»، «تو باید دکتر شوی»، «تو باید..» این نوع امرونهی‌های مداوم و توقعاتی که فراتر از توان فرزندانمان است، می‌تواند آن‌ها را دچار ناآرامی، تضاد و ناامنی کند. به‌عنوان‌مثال، کودکی که در علوم‌تجربی استعداد و علاقه‌ای ندارد؛ اما به هنر علاقه‌مند است، اگر به‌اجبار ما پزشک شود، هرگز رضایت قلبی‌ای که در صورت انتخاب هنر به دست می‌آورد را نخواهد داشت.

همچنین، کودکی که در ریاضیات استعدادی ندارد و ما از او انتظار داریم نمره ۲۰ بگیرد، تنها با استرس و کاهش اعتمادبه‌نفس مواجه می‌شود و ممکن است از درس و مدرسه دل‌زده شود.

بنابراین، در ابتدا باید استعدادهای کودکمان را شناسایی کنیم و سپس باتوجه‌به این استعدادها، او را حمایت و تشویق کنیم.

ممکن است دستیابی به یک شغل به‌ظاهر معمولی (از دید جامعه) نهایت توانمندی فرزند ما باشد، اما مهم این است که او باتوجه‌به توانمندی یا علاقه‌اش به خواسته‌اش برسد و این امر باعث آرامش و رضایت خاطر او خواهد شد.

ویستا