حمید امیریان؛ فرمانده‌ای که خانواده‌اش هم از جایگاه او بی خبر بودند

حمید امیریان، فرمانده‌ای خاکی و متواضع از دیار کرمانشاه، با زندگی سراسر عشق و فداکاری، حتی خانواده‌اش نیز از مقام‌های او بی‌خبر بودند. همسرش از سادگی، مهربانی و عشق بی‌پایان او به اهل بیت (ع) و شهادت می‌گوید که راه و یاد او را برای نسل امروز جاودانه کرده است.

همسر شهید حمید امیریان از سادگی و خاکی بودن او می‌گوید؛ فرمانده‌ای که مسئول هیئت هم بود، اما هرگز خود را بزرگ نشان نداد، حتی خانواده‌اش هم از مقام‌هایش بی‌خبر بودند. او افتخاراتش را پنهان می‌کرد.

شهید حمید امیریان فرمانده‌ای از دیار کرمانشاه بود که زندگی‌اش نه فقط به عنوان یک رزمنده و فرمانده ارتش جمهوری اسلامی ایران بلکه به عنوان مداحی با دل پر از عشق به اهل بیت (ع) نیز سرشار از افتخار و معنویت بود.

او در تاریخ ۱۵ مهرماه ۱۳۶۱ در کرمانشاه به دنیا آمد و در مسیر زندگی‌اش همواره با نگاه به شهادت، در پی تحقق آرزوی بزرگش که همان پیوستن به معشوق حقیقی‌اش بود، گام برداشت تا اینکه در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۴۰۴ در اصفهان در مأموریت دفاع از وطن پر کشید.

همسر شهید، زنی از دیار کرمانشاه، با چشمانی پر از اشک، از لحظات زندگی مشترک با او سخن می‌گوید: سال ۸۶ عقد کردیم و سال ۸۷ زندگی‌مان را آغاز کردیم. این ۱۸ سال، هر لحظه‌اش همراه حمید بودم. حتی امروز که او به آرزوی بزرگش رسید، حضورش را حس می‌کنم. شب‌های محرم و صفر که به تعزیه می‌رفتم، گویی آقا حمید کنار ما بود؛ با همان صدای گرم مداحی و اشک‌هایی را با جان دا می‌ریخت.

حمید همواره در قلب خانواده‌اش، همچون یک ستون محکم و مهربان ایستاده بود. مردی که به شهادت، نه‌تنها به‌عنوان یک آرزو، بلکه به‌عنوان هدفی بزرگ می‌نگریست. همسرش با دلتنگی از عشق او به شهادت می‌گوید: حمید همیشه می‌گفت دوست دارد شهید شود. حتی وقتی به مجلس و روضه‌های زنانه می‌رفتم، از من می‌خواست از همسران شهدا بخواهم برای شهادتش دعا کنند.

شهید حمید امیریان در یکی از شب‌های تاریک، خواب خاص و شگفت‌انگیزی دید که همچنان در ذهن همسرش حک شده است. در آن خواب، او شهید صیاد شیرازی را با لباسی خاک‌آلود و چهره‌ای که نشان از سفر طولانی داشت، دید. شهید صیاد با لبخندی آرام وارد مجلسی در فاطمیه شد. حمید در ردیف اول ایستاده بود و از دست شهید صیاد جرعه‌ای آب نوشید. همسر شهید همچنان با یادآوری آن لحظه می‌گوید: آن آب، گویی طعم دیگری داشت؛ شیرین و خوشگوار.

این خواب، بعدها با ایمان عمیق حمید تعبیر به شهادت شد. همسر شهید ادامه داد: این خواب، برای حمید نشانه راهی بود که در پیش داشت؛ راهی که پایانش شهادت بود.

این زندگی با حمید، همچون داستانی از یک مرد بزرگ بود که هیچ‌گاه در مسیر عشق به شهادت تزلزل نداشت. هر گام از این ۱۸ سال، پر از احترام، محبت و عشق بود. حمید در کنار مسئولیت‌هایش، هیچ‌گاه از وظایف خود نسبت به خانواده و همسرش غافل نمی‌شد. اگر روزهای پرمشغله و دشوار را گذرانده بود، وقتی به خانه می‌آمد و با شوخی و لبخند، همسر و فرزندانش را شاد می‌کرد.

حمید همواره در کوچک‌ترین جزئیات زندگی، محبت و احترام را در کمال سادگی نشان می‌داد. همسرش یادآوری می‌کند: حمید هیچگاه جلوتر از من قدم نمی‌گذاشت، چون می‌دانست من از ساداتم و خودش را داماد حضرت زهرا (س) می‌دانست. این احترام همیشه بین ما بود.

حمید، مردی بسیار ساده و خاکی بود. در آخرین روزهای زندگی‌اش، برای سربازان دمپایی و وسایل راحتی می‌خرید و با آنها به صمیمیت رفتار می‌کرد و هیچ‌گاه خود را بالاتر از دیگران نمی‌دید. او مسئول هیئت بود، اما هیچ‌گاه خود را در برابر دیگران برجسته نمی‌کرد. حتی خانواده‌اش نیز نمی‌دانستند که چه مقام‌هایی دارد.

حمید همانطور که فرمانده‌ای مهربان برای سربازانش بود، در زندگی شخصی‌اش نیز با اخلاقی والا و انسانی، به عنوان فردی خاکی و مهربان شناخته می‌شد. او به شدت عاشق امام حسین (ع) و حضرت زهرا (س) بود و هر بار قبل از شروع مداحی‌هایش، شیشه کوچکی از تربت را می‌گشود و لبانش را به آن می‌سپرد.

همسر شهید هیچ‌گاه از یاد نمی‌برد که حمید هنگام خواندن روضه‌های جانکاه اهل بیت، قلبش به شدت می‌سوخت. یکی از آن روضه‌ها، به ویژه روضه حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها) بود. او در سفرهای پیاده‌روی اربعین، هیچ‌گاه از خستگی حرف نمی‌زد و حتی وقتی بچه‌ها را بغل می‌کرد، هیچ نشانه‌ای از خستگی در چهره‌اش دیده نمی‌شد و در خلوت خود با روضه اهل بیت اشک می‌ریخت.

روزهای بعد از شهادت حمید، هرچند سخت و پر از داغ فراق بود، اما همسر شهید همیشه بر این باور بود که این راه، راهی است که او برگزید و باید با آن کنار آید. با وجود داغ همسر، دل فرزندانش نیز شکسته بود، اما ایمان و امید به راه حق را همیشه در نظر داشتند.

همسر شهید می‌گوید: تمام تلاش من این است که بچه‌ها را چنان تربیت کنم که راه پدر را ادامه دهند؛ نسلی ولایی و عاشق امام زمان (عج). پدرشان عاشق شهادت بود و با خون خود امضا کرد، پس بچه‌ها نیز راهش را ادامه خواهند داد.

این زندگی شجاعانه و سراسر فداکاری، نه تنها یاد و نام حمید را جاودانه کرده است، بلکه در دل همسر و فرزندانش، راه او همچنان زنده خواهد ماند. حمید امیریان، فرمانده‌ای خاکی بود که شهادت را هدف زندگی‌اش ساخت و در نهایت با دلی مطمئن و پر از ایمان، به آرزوی بزرگ خود رسید.

خبرگزاری فارس