تحلیل خبر؛

تحریف برای تطهیر پهلوی

تحریف‌گران تاریخ می‌کوشند چهره رضاخان را از اجبار و خشونت پاک کنند، اما روایت‌های زنان آن دوران گواه است که کشف حجاب رضاخانی نه آزادی، بلکه اجبار و تحقیر بود.

برهانی! حقوق‌خوانده‌ای که تخصصش اظهار نظر در حوزه‌هایی است که در آنها تخصص ندارد، سر وقت تاریخ رفته و از آنجایی‌که دستش در دفاع از پهلوی اول از برهان خالی است فلذا رو به تحریف تاریخ آورده و در اظهاراتی محیرالعقول گفته:«این طور نبود که در زمان رضا شاه دستور باشه که زن‌ها باید بدون حجاب سر، تو خیابون باشند. اصلا اینطور نبود. دستور برای صورت بود، برای همین اون موقع کسی صورتش درمیومد ولی چادر داشت کسی باهاش کار نداشت.»

اگر نبود صدها صفحه از روایت زنان و مردانی که دوره سیاه کشف حجاب رضاخانی را به چشم دیده و طعم تلخ چماق رضاخانی را چشیده باشند، شاید اثبات گزاف بودن این اظهارات، سخت یا غیرممکن بود اما برگ‌های تاریخ شفاهی پر است از روایت‌های زنانی که به زور چماق قلدر کشف چادر شده‌اند.

نطفه‌ی شوم کشف حجاب زنان از زمانی شکل گرفت که رضا شاه در سال ۱۳۱۳از سفر به ترکیه بازگشت و چون ظواهر دروغین فرهنگ غربی عقل از سرش پرانده بود تصور کرد، لازمه‌ی مترقی شدن، لخت شدن است. بر مبنای همین تفکر بود که رسما اعلام کرد: «ما باید صورتا و سنتا غربی شویم و باید در قدم اول کلاه‌ها تبدیل به شاپو بشود… باید شروع به رفع حجاب زن‌ها نمود.»

این سخنان مقدمه‌ای شد برای قانونی که در ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ مجوز کشیدن چادر از سر زنان شد. تمام دستگاه‌های حکومتی پا به رکاب این قانون شدند و چماق به دست به سراغ زنان رفتند. تقی فدایی یکی از شاهدانی است که مادرش تاوان غربی‌شدن رضاخانی را اینگونه داده است: «خانه ما تپل محله بود با مادر و برادرم که هفت سالش بود از خانه مادربزرگم می‌آمدیم روبه‌روی باغ ملی درشکه گرفتیم هنوز درشکه راه نیفتاده بود که پاسبانی آمد و داد زد: زن خجالت نمی‌کشی چادر سرت کردی؟ یک لحظه چادر مادرم را کشید و زیر پایش تکه‌تکه کرد. مادرم ترسیده بود و می‌لرزید به خانه که رسیدیم دیگر حرف نمی‌زد و چیزی نمی‌خورد. پدرم دکتر آورد بالای سرش دکتر گفت این خودش را باخته است هرچه می‌خواهد بدهید بخورد یک هفته شد یا نشد، مادرم از دنیا رفت. فاطمه سلطان ۲۸ سالش بود.»

علی راعی مرد دیگری است از اهالی دهسرخ که دیده‌هایش را برای ما شنیدنی کرده است: «هر روستا سه چهار تا معتمد داشت که مردم با آنها مشورت می‌کردند. آژان‌ها، زن‌های معتمد روستای دهسرخ را در شریف‌آباد خواستند. زن‌ها با نگرانی همراه مردهایشان رفتند. مأمورها، زن‌ها را بردند داخل خانه‌ای و حجاب از سرشان برداشتند و موهایشان را تا سرشانه قیچی کردند. مردها پشت دیوار سر می‌گرداندند تا خبر تازه بگیرند. آشفته و بیقرار بودند؛ اما جرئت اعتراض نداشتند. چند ساعت بعد، زن‌ها دست‌هایشان را سرپناه سرهای برهنه‌شان کردند و گریه‌کنان راهی خانه شدند.»

یکی دیگر از اسناد معتبری که گواه ظلم رضاخان در کشف حجاب سر زنان است، نامه‌‌ی زنان به مجلس شورای ملی  در آبان ماه ۱۳۲۰ یعنی سومین ماه حکومت (محمدرضا پهلوی) است. نامه‌ای که در آن از ظلم‌هایی نوشته‌اند که کشف حجاب بر آنان روا داشته است: «متأسفانه آنچه در رادیوها شنیده و در روزنامه‌ها مطالعه می‌شود هیچ اسمی از ظلم و ستم‌هایی که چندین سال است به ما بیچارگان شده نیست که به واسطه یک روسری یا چادر نماز در محله‌ها در فشار پاسپان و مأمورین شهربانی واقع بوده و هستیم که خدا شاهد است از فحاشی و کتک زدن و لگد زدن هیچ مضایقه نکرده و نمی‌کنند…. تا به حال چقدر حامله یا مریضه به واسطه تظلمات و صدمات که از طرف پاسبان‌ها به آنها رسیده جان سپردند و چقدر از ترس و حرص فلج شدند و چه پول‌هایی از ما به هر اسمی گرفته شد… اگر به پول گرفتن قانع نمی‌شدند یا پولی نداشتیم به آنها بدهیم ما را به شهربانی می‌برند…»

 اینها تنها چندین برگ از هزاران برگی است که مشت بی‌برهان برهانی را باز می‌کند. «ماکسیم بر بام»، «روز آزادی زن»، «ننگ سالی» و «آواز شانه به سرها» ما بقی برگ‌های این تاریخ هستند برای کسانی که می‌خواهند تاریخ را از اهلش بشنوند و در برابر جریان تحریف برای تطهیر پهلوی برهان داشته‌باشند.

مریم اردویی