نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
بعضی از زنان در حصارامیر در تهران بهدلیل استفاده دائمی از قرصهای جلوگیری، بهصورت مداوم بدنهایشان تغییر میکند و ظاهرشان و سیکلهای قاعدگی آنها تحتتاثیر قرار میگیرد؛ موضوعی که از آن راضی نیستند، اما کاری برای جلوگیری از آن انجام نمیدهند.
حصارامیر، بومینشین و دارای قدمت تاریخی است و به دو بخش تقسیم میشود: حصارامیر بالا که اهالی بومی در آن زندگی میکنند و دیگری حصارامیر پایین یا ترکآباد است که مهاجران در آن خانههای خود را ساختهاند.
در بین پژوهشهایی که درباره سکونتگاههای حاشیه تهران انجام شده، همهچیز بر مدار تاریخچه آن قرار دارد و کمتر روایت مردمنگارانهای درباره آن وجود دارد؛ نمونهاش ساکنان حصارامیر پاکدشت هستند که در بین عرف و ارزشهایی متفاوت با کلانشهرها زندگی میکنند و تعداد زیادی از آنها هم مهاجرانی از آذربایجان غربیاند. در نشست «تقلا برای زیستن: روایت زنان از سکونتگاههای پیراشهری و مردمنگاری محله پیراشهری حصارامیر در تهران»، روایتی از زندگی روزمره بعضی از زنان ساکن در این منطقه با نگاهی انتقادی مطرح شد.
این روایت برمبنای پایاننامه مهتاب همپایی، دانشجوی رشته مردمشناسی دانشگاه علامه طباطبایی بود. همراه با روایت همپایی، محمد مالجو، اقتصاددان و پژوهشگر حوزه اقتصاد سیاسی هم درباره مفهوم عاملیت با تمرکز بر این پژوهش صحبت کرد.
محله «حصار امیر»، منطقهای در ۳۰ کیلومتری جنوب شرقی تهران است که در سال ۱۳۷۶، پس از آنکه پاکدشت به همراه دهستانهای آن از ورامین جدا شد، بهعنوان یک شهرستان مستقل شناخته شد و اکثر ساکنان آن از استان آذربایجان غربی به آن مهاجرت کردهاند. قبل از انقلاب حاشیه تهران یکی از مناطق مهاجر پذیر بوده است و پس از انقلاب و گسترش مرزهای تهران، این مناطق جزئی از تهران میشوند و متناسب با مناسبات اقتصادی تهران عمل میکنند و به دنبال آن دیگر منطقه مناسبی برای مهاجران جدید محسوب نمیشوند. به دنبال ایجاد این شرایط نقاط جدیدی برای مهاجرت به وجود میآید که حصارامیر یکی از همین محلات است.
مهتاب همپایی، پژوهشگر این پروژه سال ۱۳۸۳ به مدت دو سال در این منطقه همراه با آشنایان زندگی میکرد. او در این دو سال متوجه شد که حصارامیر از نظر فضای فرهنگی و شهری تغییری نمیکند؛ درست مانند دیگ ذوبی که فرهنگها را در خود حل میکند و فرهنگی مخصوص به این سکونتگاه به وجود میآورد.
او میگوید، ساکنان حصارامیر دیگر بهعنوان یک سکونت مقطعی به آن نگاه نمیکنند تا بتوانند به تهران کوچ کنند، بلکه آنجا را بهعنوان سکونتگاه قطعی خود انتخاب کردهاند. «زمانی که از نظر اقتصادی تحت فشار هستند و نمیتوانند به زندگی روستایی یا تبریز برگردند، اما این سوال مطرح میشود که چرا به شهرهای کوچک غربی مهاجرت نمیکنند؟»
حصارامیر، بومینشین و دارای قدمت تاریخی است و به دو بخش تقسیم میشود: حصارامیر بالا که اهالی بومی در آن زندگی میکنند و دیگری حصارامیر پایین یا ترکآباد است که مهاجران در آن خانههای خود را ساختهاند؛ درواقع این بخش زمینهای کشاورزی اهالی بومی است که یا به شکل قولنامهای به آنها فروخته شده یا اجاره داده شده است: «در این منطقه آرایشگاههای زنانه، نوعی محل تامین درآمد محسوب میشوند و برای زنان ساکن آن راهی برای اشتغال است؛ در خانوادهها اگر زنان بخواهند به شغلی غیرزنانه مشغول شوند، با مشکل مواجه میشوند و همسرانشان با آنها مخالفت میکنند. به همین دلیل یا کار در منزل را انتخاب میکنند که لازم نباشد از منطقه خارج شوند یا در آرایشگاههای زنانه کار میکنند که ارتباطشان تنها با زنان است.»
در این منطقه در مورد زن بودن چارچوبهای سختی وجود دارد. افراد میتوانند از این چارچوب خارج شوند، اما باید برای آن هزینه بپردازند. زمانی که یک فرزند دختر در این منطقه متولد میشود، طبق مناسباتی رشد میکند که وقتی به ۱۰ سالگی میرسد، به سوژه زن مطلوب در حصارامیر تبدیل میشود.
معمولاً دختربچههای ۱۰ساله در این منطقه با پدرشان سر این مشورت میکنند که خانه به چه کسی اجاره داده شود، کارهای خانه را انجام میدهند و کارت عروسی مینویسند. به همین دلیل وقتی در رابطه با موضوع کودکهمسری در حصارامیر صحبت میشود، به نظر نوشتن نوعی سناریو برای زنان منطقه است که از بدو تولد آنها شروع میشود.»
پژوهش همپایی نشان میدهد تصویر زن مطلوب در حصارامیر زنیاست غیر خجالتی، مردمدار، خوشسر و زبان و زیرک که جایگاه خود را میداند، در تصمیمگیری به پدر کمک میکند، در خانه پدر بهجای مادر کارهای خانه را انجام میدهد، طلاق نمیگیرد، رهبر و تصمیمگیرنده خوبی است، وظایفش را نسبت به شوهر و خانواده شوهرش میداند و در عین حال مطیع است. این زن سواد دارد اما به دانشگاه نمیرود، باحجاب است ولی نظری درباره دین ندارد و بهطورکلی زنانگی را از نگاه مردان تعریف میکند. در این شرایط وقتی یک دختر به سن ۱۰ سالگی میرسد به توهمی از درک درست برای انتخاب کردن میرسد.
بدن میدان سیاست و تصمیمگیری
در بخشی از این پژوهش، روایتهایی در مورد مادری و ازدواج گروهی از زنان منطقه حصارامیر به دست آمده است؛ تعدادی از زنان حصارامیر علاوه بر اینکه طبق عرف باید دائما کار کنند، تا زمانی که فرزند پسر به دنیا نیاورند از حامله شدن دست برنمیدارند و سن مادر هم اهمیتی ندارد. آنها حتی اگر در سن پرخطر بارداری هم باشند، برای فرزنددار شدن اقدام میکنند که با مفهوم حفظ خانواده گره خورده است.
همپایی میگوید، زنان علاوه بر اینکه به این عرف پایبند هستند، در بند عرف سیاسی هم قرار میگیرند: «وقتی زنان در آرایشگاه درباره این موضوع صحبت میکنند که فرزندشان را با چه سختیای به دنیا آوردند، به بندهای مختلف سندهای توسعهای ایران میرسیم: زنان در حصارامیر به طور دائمی از قرصهای جلوگیری از بارداری نیز استفاده میکنند و انگار غیر از آن روش جلوگیری دیگری وجود ندارد.
وقتی سیاستگذاری حوزه جمعیتی شروع میشود، زنان حاشیهنشین نخستین گروهی هستند که سریعاً این اقدامات روی آنها انجام میشود.» او از زنان این منطقه روایتهای دیگری هم دارد: «یکی از این زنان گفته بود وقتی فرزند اولم را به دنیا آوردم، آمپول جلوگیری از بارداری میزدم. به خانه بهداشت میرفتم و هر سهماه آن را تزریق میکردم. دو بار پشت سر هم آمپول را برایم زدند. از آن بهبعد بچهام نماند. دکترها گفتند بچهات میمیرد. ما هم از روی حرص جلوگیری نمیکردیم. بعد به تبریز رفتم، پیش دعانویس و بعد این دخترم را به دنیا آوردم.»
همپایی توضیح میدهد که برخی زنان در حصارامیر بهدلیل استفاده مداوم از قرصهای جلوگیری، بهصورت مداوم بدنهایشان تغییر میکند و سیکلهای قاعدگی و ظاهرشان تحتتاثیر قرار میگیرد؛ موضوعی که از آن ناراضیاند اما اقدامی برای جلوگیری از آن انجام نمیدهند. در یکی دیگر از روایتهایی که همپایی به دست آورده، زنی از تجربه خود بعد از به دنیا آوردن فرزندش میگوید: «بخش زیادی از موهای زن ریخته، از بین حرفهایش متوجه میشویم که ششماه است فرزندش به دنیا آمده. دو فرزند دیگر هم دارد.
موهای روی سرش رنگ نمیگیرد. با حرص میگوید که زن چیست، مرد خوب است؛ مردها سالم و سلامتاند. شش ماه است زاییدم، هنوز درد میکشم. این زن ۳۲ساله است و چهرهاش به زنان ۵۰ تا ۶۰ساله میخورد.» او در آرایشگاههای زنانه مشاهدات دیگری هم داشته است: «هرسه، پاهای نازکی دارند و پای هرسه پرانتزی است. شانههای نحیفی دارند اما شکمهایشان بزرگ است که حاصل زایمانهای پیدرپی است.»
اما زنان چطور مردان را در این منطقه تعریف میکنند؟ همپایی میگوید، زنان علاوه بر اینکه نمیخواهند زندگی را چندان بهتر ترسیم کنند، بلکه بیشتر تمایل دارند که زندگی خود را منطبق با ارزشهای محیط تعریف کنند، با این حال در زندگیهای واقعی، ممکن است روابط تطبیقی با آنچه میگویند، نداشته باشد: «تصویری که زنان از مردان در آرایشگاه تعریف میکنند، این است: زنان شاداب و خانوادهدوست، همسری کاری و در عین حال بداخلاق که بیشترین توجه را به همسرش دارد و حتی رنگ موی او برایش مهم است و ممکن است اگر دلخواه نباشد، کتکش بزند.
در بسیاری از موارد هم در خانهها ماجرا بهشکل دیگری پیش میرود: زنان وظیفه مدیریت درآمد و هزینه را برعهده دارند. در بسیاری از موارد مردی که خشن توصیف میشود اما با این توصیف تناسب چندانی ندارد. ارزش در این منطقه این است که مرد در طبقاتی بالاتر از زنان توصیف شود. در حصارامیر مردها بهواسطه اشتغال در تهران، صبح زود از خانه خارج میشوند و شب برمیگردند و زنان صاحب این سکونتگاهند و خودشان سیستم را بر این مبنا هدایت میکنند. این سیستم هم به حفظ خانواده با ارزشهای مشخصی که وجود دارد برمیگردد.»
ازدواج در حصارامیر، انتهای مسیر خوشبختی است. وقتی فرزند دختر یک خانواده ازدواج میکند، نشاندهنده این است که چقدر آن فرزند درست تربیت و بالغ شده و درنهایت جمعیت آن خانواده کم میشود و یکی از دلایل رونق آرایشگاهها در حصارامیر، مراسم مدام در منطقه است. آنطور که همپایی تعریف میکند، زنان این منطقه برای ازدواج دو مسیر پیش روی خود دارند؛ یکی متناسب عمل کردن با آنچه خانواده میخواهد و راه دیگر، انجام دادن بازی ازدواج بهشکلی دیگر است و آن راه، فرار کردن است: «من با دختری مواجه شدم که ۱۶ سال داشت و همسرش به زندان افتاده بود.
او در ۱۵ سالگی با همسرش فرار کرده بود و بعد متوجه شده بودند که او مواد میفروشد و درنهایت این دختر برای جدایی اقدام کرده بود. اینجا فرار دختران بهعنوان یک انتخاب مطرح میشود، نه یک اقدام اشتباه. خانوادهها این تصمیم را بهعنوان یک انتخاب از سمت فرزندشان میبینند که یا با آن موافقند یا مخالف. درنهایت هم به موافقت میرسند، عروسی مفصلی ترتیب داده میشود و بهراحتی درباره آن صحبت میشود.»
یکی از زنان این منطقه برای همپایی تعریف کرده بود: «برادرزادهام تابستان چند ماهی به خانه ما آمده بود و عاشق دختر همسایه شد. خودش ۲۲ساله است و دختر، ۱۲ ساله. با هم فرار کردند شمال و همسایه آمده بود و میخواست همسر من را بکشد. بعد گفتیم، برگردید و عروسی کنید.»
تبعیض طبقاتی
بخش دوم نشست به بررسی مفهوم عاملیت و بررسی آن در این پژوهش اختصاص پیدا کرده بود که از سوی محمد مالجو، پژوهشگر اقتصاد سیاسی مطرح شد. او پنج نوع از عاملیت طبقاتی مرتبط با تهیدستان شهری در ایران را بررسی کرد. مالجو معتقد است که عاملیت امری صفر و یکی نیست، ۶۹ درصد بر مطلوبیت دوفرزندی دارد و به هر میزان از توانایی میزان تغییر، اطلاق میشود و به این پرسش پاسخ داد که روایت این پژوهش از عاملیت زنان در حصارامیر، در کدام بخش از صفحه شطرنج عاملیت قرار دارد: «اولین نوع از عاملیت، انقلاب اجتماعی است که فراتر از انقلاب سیاسی و دستبهدست شدن قدرت است و در بطن جامعه به وقوع میپیوند.
جغرافیایی که روابط سلطه بعد از یک انقلاب بزرگ تضعیف شود، در معرض انقلاب اجتماعی هم قرار میگیرد. ما در تاریخ معاصر انقلاب اجتماعی را تجربه نکردیم و به همین دلیل صحبت از مشارکت تهیدستان شهری در انقلاب اجتماعی هم امری جذاب اما از نگاه مبتنی بر واقعیت، چندان موجه نیست.»
او دومین نوع عاملیت را انقلاب سیاسی معرفی کرد که درحقیقت همان انقلاب اجتماعی است اما بدون مهمترین عنصر انقلاب یعنی انواع روابط سلطه: «انقلاب سیاسی دست به دست شدن قدرت است اما جایگاه کسانی که در پلههای این نردبان ایستادهاند، بهشکلی اساسی تغییر پیدا میکند. ما در ایران دو انقلاب سیاسی مشروطه و انقلاب سال ۵۷ را داشتیم.
بهرغم اینکه درباره آن زیاد صحبت شده اما هنوز اجماع حداقلی درباره میزان مشارکت تهیدستان شهری در این انقلاب نداریم. کسانی آنها را مسافران آخرین قطار انقلاب میدانند و برخی از گروههای سیاسی هم معتقدند که تهیدستان شهری نه بهمنزله یک گروه سیاسی، بلکه بهمنزله یک گروه از باشندگان اجتماعی در مقابل انقلاب صف کشیدند.» مالجو سومین نوع عاملیت تهیدستان شهری را در نقشآفرینی آنها در سیاست رسمی معرفی کرد که مهمترین مصداق آن انواع انتخابات است؛ از ریاستجمهوری تا شوراها و هرکجا که امکان پیوستن به یک هویت جمعی وجود داشته باشد و صاحبان قدرت آن را بهرسمیت میشناسند.
به این معنا تهیدستان شهری در سیاست رسمی، در کنار سایر طبقات در سیاست رسمی نقش داشتند: «چهارمین نوع عاملیت، نقشآفرینی در سیاست غیررسمی است که مهمترین مصادیق آن انواع شورشهای نان است که از دیرباز در تاریخ معاصر رخ داده و به یک معنا شاید اتفاقات سال ۹۸ را هم بتوان نوعی شورش نان قلمداد کرد.
به معنایی دیگر، انواع شورشهای کور بدون سازماندهی و رهبری و هدف مورد اجماع و سایر مشخصاتی است که محصول یک جنبش و حرکت سازمانیافته است. در دوره ۴۰ساله بعد از انقلاب، هرچه به امروز نزدیکتر میشویم، اپوزیسیون در سازماندهی نارضایتیهای جماعت ازجمله تهیدستان شهری ناتوانتر است. پوزیسیون نیز به همین اندازه در رفع عوامل موجبه نارضایتی عاجز است و بستری حاصلخیز و بسیار غنی برای شکلگیری انواع نارضایتی برای شورشهای نان و کور وجود داشته است.»
هم میهن
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت