بانوان موسیقی کرال می‌‌نوازند

«دو...سی...لا...سُل...فا...می...ر...دو...» صدای هم‌خوانی بانوان کُریست، فضای سالن آمفی‌تئاتر را پر می‌کند. سعید رضایت، رهبر این گروه ۱۰۰ نفره است که اعضای آن سن و سالی بین ۲۵ تا ۶۵ سال دارند.

گروهی از بانوان که شامل دانشجویان، خانه‌داران، شاغلان و بازنشستگان هستند، هر کدام با داستان‌های متفاوتی از زندگی، از موفقیت‌های کوچک و بزرگ گرفته تا جدایی، بیماری و حتی مرگ عزیزان، هر هفته در اینجا پای سِن جمع می‌شوند. رضایت، ریتم الفبای موسیقی را تغییر می‌دهد و هنرجویان نیز به دنبالش ریتم را می‌گیرند.

این همان توالی ضرب‌آهنگ‌هایی است که برخی از آن‌ها در خلوت، درست زمانی که نمک و فلفل غذا را پیش از سرو می‌چشیدند یا لباس‌های شسته‌شده را از بند در بالکن و پشت‌بام آویزان می‌کردند، یا حتی وقتی آخرین قرص شبانه را می‌بلعیدند تا فردا با دردی کمتر در پا یا کمر سرکار حاضر شوند، تمرین می‌کردند.

بنابراین، با تمرکز و دقت می‌خوانند: «ای ایران…ای مرز پر گهر…ای خاکت سرچشمه هنر…».

بانوان کُریست تهران از حدود سال ۱۳۹۴ و از فرهنگسرای اندیشه فعالیت خود را آغاز کرده‌اند و تا به امروز در فرهنگسراهای ارسباران، ملل و ابن‌سنا، هم‌سُرایان بیشتری نیز یافته‌اند.

از نفس‌های تک‌ضربی تا تنفس‌های شش‌ضربی

کمی به زمان آغاز کلاس باقی مانده و بانوان روی صندلی‌های مخملی سالن نشسته‌اند. آن‌هایی که شال بنفش دارند در ردیفی کنار هم قرار گرفته‌اند و آن‌هایی که شال‌های سفید، نارنجی و قرمز دارند در ردیف‌های دیگر نشسته‌اند؛ هر رنگ نمایانگر یک گروه است.

 نمایندگان هر گروه در حال حضور و غیاب هستند: «سارا خانوم؟»، «سعیده‌جون؟»، «مریم خانوم؟»، «نسترن خانوم؟» و بسیاری دیگر که با پاسخ «حاضر» خود را معرفی می‌کنند.

 «شهین‌جان، دفتر نُتم را آوردی؟»، «بفرما پسته، قبل کلاس می‌چسبه!»، «راستی، شقایق نیومد برای ثبت‌نام؟»، «مهری‌جون، قسط قرعه‌کشی این ماه رو واریز کردی؟».

صدای بلند رضایت از روی سِن و پشت پیانویی به رنگ قهوه‌ای متالیک به گوش می‌رسد: «خب…خب…چشمهاتون رو ببندید…و نفس‌هاتون رو روی نت پیانویی که می‌زنم، تنظیم کنید».

بدون هیچ چون و چرایی، همه به او گوش می‌دهند و نفس‌هایشان را به نتی که نواخته می‌شود، تنظیم می‌کنند؛ نتی با ریتمی کِشدار که دَم و بازدَم را به درازا می‌کشد: «حالا ۱۰ نفس دو ضربی، سه ضربی، چهار و پنج و شش ضربی».

جالب اینجاست که در تمام مدت کلاس و درس موسیقی کُرال، خبری از گوشی‌های تلفن همراه یا هر چیز دیگری که حواس را پرت کند، نیست.

وقتی که صداها گرم می‌شوند!

تعدادی از بانوان که به سفارش دوستان و آشنایان شال و کلاه کرده‌اند و آمده‌اند تا شنیده‌هایشان را تجربه کنند و سپس اقدام به ثبت‌نام کنند، در آخرین ردیف از صندلی‌های سالن نشسته‌اند.

 برخی از آن‌ها سعی دارند همراه با کلاس، نفس به نت دهند و برخی دیگر به سکوتی لذت‌بخش کشیده شده‌اند.

حالا وقت گرم کردن صداهایی است که صاحبانشان یا خانه‌دارند یا شاغل و بازنشسته؛ از فشردن گونه‌ها و تولید صدا با دهان باز گرفته تا ریتم‌خوانی‌های مختلف با نشانه‌ها: «نَه‌نَه‌نَه…لَ لَ لَ…یاممممم…مامِمی‌مو…»

 رضایت که دانش‌آموخته موسیقی است و سال‌ها در آموزشگاه‌ها و دانشگاه‌های مختلف تدریس کرده، به نوای موسیقی پیانویش، ضرب‌آهنگ‌هایی ساده تا پیچیده می‌دهد و هنرجوها نیز به پیروی از ضرب‌آهنگ‌ها به آوا درمی‌آیند: «ای ایران ای مرز پر گهر»، «های های رشیدخان سردار کل قوچان»، «من که فرزند این سرزمینم».

هم فال است و تماشا

بیش از ۲ ساعت از کُرخوانی و موسیقی کُرال گذشته و هیچ‌یک از هنرجویان، حتی بتول خانم ۶۵ ساله که معلمی بازنشسته و درگیر دیالیزهای دردناک است یا سمیه خانم ۵۸ ساله که کدبانویی خانه‌دار و مبتلا به رماتیسم مفصلی است، خسته و فرسوده به نظر نمی‌رسند.

 این موضوع از چهره‌هایشان پیداست که جدی و خوشحال در حال تجربه احساس خوبی هستند. وقتی نوبت به استراحت می‌رسد، برخی به آب یا شربتی گرم، گلویی تَر می‌کنند و برخی دیگر با لقمه‌ای گازی، چاشت می‌کنند.

 اغلب آن‌ها جمعی دوستانه دارند، مانند شهین، مریم و نسترن که نزدیک به یک سال است صبح‌های دوشنبه را کنار هم اینجا هم‌سُرایی می‌کنند.

هر کدام از آن‌ها پیش از حضور در این کلاس پرانرژی، معتقد بودند صدایی فالش دارند، اما حالا بعد از هر کُرخوانی هماهنگ و خوش‌آوا، ابرو بالا می‌اندازند و می‌گویند: «عجب صدای ژوستی داریم‌ها!» تعدادی از آن‌ها نیز با هم قوم و خویش هستند، مانند سارا، سعیده و نرگس که دخترخاله‌هایی سن و سال‌دار و صمیمی‌اند و پس از سعیده، بقیه‌شان نیز به این کلاس پیوسته‌اند؛ هرچند از راه‌های دور.

 یکی از آن‌ها از رودهن می‌آید و برخی دیگر از جاهایی دورتر مثل ساوه. با پخش موسیقی و حرکات دست استاد که همچنان روی سِن ایستاده و عادت ندارد برای راهنمایی و هدایت گروه‌ها از باتُن (چوب رهبر ارکستر) استفاده کند، دوباره آموزش و درس آهنگین برقرار می‌شود. آن‌هایی که در انتهای سالن نشسته‌اند و منتظر نوبت ثبت‌نامشان هستند، حالا به هم‌سرایی مشغول شده‌اند.

همشهری