اولین فرمانده زن برج مراقبت

آذر پیشرو، فرمانده برج مراقبت فرودگاه بین‌المللی مهرآباد، با دقت و تسلط خود در دل آسمان، مسئولیت‌های سنگینی را بر عهده داشت.

در اوایل بهمن ۱۳۴۷، خبرنگار مجله «زن روز»، به سراغ آذر پیشرو، فرمانده برج مراقبت فرودگاه بین‌المللی مهرآباد رفت.

آذر، زن جوانی است که مسئولیت‌های سنگینی را به عهده دارد و جان صدها انسان به‌ دقت و توانایی‌های او وابسته است. آذر از چالش‌ها و تجربیاتش در این شغل حساس می‌گوید.

خبرنگار مجله در آغاز به توصیف برج مراقبت می‌پردازد و می‌نویسد: «تا بالای برج مراقبت هشتاد و هشت پله را زیر پا می‌گذاریم و به اتاق برج می‌رسیم. سروصداهای زیادی به گوش می‌رسد و خلبان‌ها از درون هواپیماهایشان سؤال می‌کنند و منتظر پاسخ هستند.» آذر پیشرو در این محیط پرتنش و شلوغ، با آرامش و تسلط به وظایفش ادامه می‌دهد.

آذر در گفت‌وگو به این نکته اشاره می‌کند که: «خلبان‌ها به فرمان ما هستند و هر تصمیمی که مأمور مراقبت در برج بگیرد، باید با دقت اجرا شود.»

 وی تأکید می‌کند که داشتن دو گوش شنوا و دو چشم بینا برای یک مراقب برج از اهم واجبات است. در ادامه، آذر به چالش‌های روزمره‌اش اشاره می‌کند و می‌گوید: «ترافیک فرودگاه مهرآباد روزانه به چهارصد پرواز می‌رسد و حداقل صد هواپیمای نظامی نیز در حال تمرین هستند.»

آذر پیشرو از زندگی شخصی‌اش نیز می‌گوید و به تلاش‌های مادرش در تربیت او اشاره می‌کند.  وی می‌گوید: «من و مادرم فقط ۱۴ سال اختلاف سن داریم و او به‌تنهایی مسئولیت سرپرستی مرا به عهده گرفت. این کار برای من پیش آمد و جالب‌تر از کارهای دیگر بود.» وی همچنین به تحصیلاتش در رشته حقوق و دوره‌های آموزشی‌اش در زمینه کنترل پرواز اشاره می‌کند.

در ادامه، آذر به مسئولیت‌های سنگین شغلش می‌پردازد و می‌گوید: «وظیفه یک فرمانده برج مراقبت جلوگیری از برخورد هواپیماها با یکدیگر و تسریع و تأمین جریان منظم پرواز است.»

 پیشرو همچنین به زبان بین‌المللی که برای ارتباط با خلبان‌ها استفاده می‌شود، اشاره می‌کند و می‌گوید که همه خلبان‌ها موظف به صحبت‌کردن به زبان انگلیسی هستند.

آذر پیشرو در پایان این گفت‌وگو، به چالش‌های شغلی‌اش اشاره می‌کند و می‌گوید: «کار ما پرمسئولیت و پرهیجان است. با یک غفلت کوچک ممکن است دو هواپیما با هم تصادم کنند و جان عده‌ای از بین برود.»

همچنین به خاطرات هیجان‌انگیز خود از اولین پروازهایی که کنترل کرده، اشاره می‌کند و می‌گوید: «آن روزها ما هنوز دوره کارآموزی را می‌گذرانیدم و هواپیمایی که از شیراز به تهران می‌آمد، به فرمان من سالم به زمین نشست.»

آذر پیشرو در پایان آرزو می‌کند که هرگز اشتباه نکند و همواره در خدمت به جامعه باشد.

خبرآنلاین