نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
شهید شهناز حاجیشاه، طلبه و امدادگر بسیجی در سال ۱۳۳۳ در دزفول به دنیا آمد. خانواده حاجی شاه به دلیل شغل پدرشان به خرمشهر نقل مکان کردند و در آن جا ساکن شدند
این بانوی شهید تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، گواهینامه رانندگی گرفت. او به همراه دوستانش به روستاهای مختلف میرفت و به افرادی که امکان ادامه تحصیل برایشان وجود نداشت، آموزش می داد. شهناز حاجی شاه این توانایی را داشت که در آن زمان به زبان فارسی و لاتین تایپ انجام دهد و تحصیلات خود را در حوزه علمیه کوثر خرمشهر تا سطح یک ادامه داد.
او دوره های مختلف آموزشی، دینی و رزمی را گذرانده بود. یک سال قبل از شروع جنگ تحمیلی، برای مبارزه با قاچاق مواد مخدر اجازه حمل اسلحه پیدا کرده بود و پس از شروع جنگ در بیمارستان طالقانی خرمشهر به صورت داوطلبانه به خدمت رسانی به مجروحین مشغول شد.
یکی از ویژگی های مهم این بانوی شهید تفاوت در انتخاب دوست بوده است. خواهر شهیده حاجی شاه در این باره می گوید: هیچگاه دوستانش را از قشر خاصی انتخاب نمیکرد. حتی گاهی با افرادی دوست میشد که از نظر اعتقادی، شبیه او نبودند. وقتی از او میپرسیدم چرا این افراد را به عنوان دوست انتخاب کردهای، پاسخ میداد: دوستان آدمها دو جورند: یک گروه افرادی هستند که تو از وجودشان بهرهمند میشوی و دیگران هم افرادی اند که آنها از تو بهرهمند میشوند و هر دو حالت برای انسان فایده دارد. دوستی با افرادی که به ارزشها پایبند هستند، بسیار مفید است اما به همین دلیل در آنها چیز زیادی تغییر نمیکند. هنر این است که انسان بتواند در قلب کسی نفوذ کند که با تو و آرمانهایت ضدیت دارد و بتوانی روی آنها تأثیر بگذاری.
خواهر این شهید بزرگوار با اشاره به اهمیت او به نماز اول وقت و لباس جداگانه اش برای نماز تصریح کرد: شهناز برخلاف جو موجود در جامعه آن زمان که بیشتر افراد به نماز اول وقت چندان پایبند نبودند، بر این موضوع بسیار اهتمام داشت و با آداب خاصی نمازش را اول وقت میخواند. برای نماز یک لباس جدا داشت و دلیلش هم این بود که انسان در مواقع مهم مانند مهمانی رفتن، لباس آراسته میپوشد. نماز هم مهمانی بزرگی است که خداوند بندگانش را به آن دعوت میکند. پس بهترین وقت است که انسان پاکیزه و مرتب باشد. او هر شب بعد از نماز مغرب و عشاء دعای کمیل میخواند. منحصر به یک شب خاص هم نبود. چقدر گریه می کرد! وقتی که از او می پرسیدیم: چرا گریه می کنی؟ می گفت: اگر معنای این دعا را می دانستید، شما هم با من گریه می کردید.
پس از شروع جنگ، خرمشهر در آستانه سقوط قرار گرفت و همین موضوع باعث شد بعضی از شهروندان از شهر خارج شوند و به مناطق دیگر بروند، شهناز با وجود اصرارهای خانواده برای رفتن به شمال کشور، به همراه برادرانش در خرمشهر ماند و تصمیم داشت که از شهر و کشور خود دفاع کند.
شب قبل از شهادتش تعدادی از خواهران دور هم جمع شده بودند و شهناز هم در این جمع حضور داشت. لباس ها و چادرش سفید بود و وقتی از او پرسیده بودند که برای چه لباس سفید پوشیده است، در پاسخ گفت: خب، معمولاً وقتی انسان خوش حال است، بهترین لباسها را میپوشد.
دوستانش میگویند که او بعد از این جواب گفته بود، بلند شوید تا دو رکعت نماز بخوانیم و چند عکس یادگاری بگیریم. ممکن است این آخرین عکسمان باشد.
هشتم مهر ماه ۱۳۵۹ زمانی که کامیونی از شیراز وسایل مورد نیاز پایگاه را آورده بود، طبق روال گذشته این بانوی شهید به همراه دوستانش مشغول کمک برای خالی کردن آن بودند که خمپاره ای خانه نبش خیابان نزدیک به پایگاه را مورد اصابت قرار می دهد و شهناز به همراه چند نفر دیگر برای امداد به آنجا میرود. هنگام بازگشت خمپاره دیگری به محل اصابت میکند و او از ناحیه قلب مجروح میشود و به بیمارستان منتقل می شود اما بعد از معاینه دکتر خبر شهادت او را به دوستانش اعلام می کند و این بانوی شجاع و پر تلاش کشورمان در سن ۲۶ سالگی به شهادت رسید. بعد از شهادت او، دو برادرش نیز در راه دفاع از وطن شهید شدند.
روزی که توپ نزدیک پاهایش اصابت میکند، فقط یک کلام میگوید آن هم چادرم! و شهید میشود.
در آن روزها عراقی ها هر لحظه به خرمشهر نزدیک میشدند و شهر در آستانه سقوط قرار داشت، به همین دلیل امکان انتقال پیکر این بانوی شهید به شهر دیگری وجود نداشت. یکی از دوستان او کارهای دفنش را انجام داد تا پدرش به آنجا برسد و پس از حضور پدر، در سریع ترین حالت ممکن او را به خاک سپردند و نام و نشان این بانوی شهید و سایر شهدا روی سنگهایی بالای مزارشان نوشته شد. پس از آزادی خرمشهر، این نشانی های به جا مانده راهنمای پیداکردن محل دفن شهدا شدند.
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت