از مرسده تا زهرا؛ روایت مسلمان شدن بانوی آمریکایی

مرسده گنزالس، بانویی از ایالات متحده است که پس از پیوستن به دین اسلام و مذهب شیعه، نام خود را به «زهرا» تغییر داد.

در خانواده‌ای مذهبی کاتولیک بزرگ شده و تربیت‌یافته بود، او می‌گوید که در کلیسا بزرگ شده و همواره به دنبال حقیقت بوده است و این امر باعث نشد که چشمانش را بر روی واقعیت ببندد و با تعصبات کورکورانه حق را نادیده بگیرد.

او در کودکی پدرش را ازدست‌داده و با مادر، خواهر و برادرش در لس‌آنجلس کالیفرنیا زندگی می‌کرد. جایی که شاید برای بسیاری مدینه فاضله باشد، اما او عاشق شد؛ نه از آن عشق‌هایی که چشم و گوش را کور می‌کند، بلکه از آن عشق‌هایی که چشم دل را باز می‌کند تا حقیقت را بدون هیچ حائلی مشاهده کند.

عشق او را از دل غرب به قلب خاورمیانه، یعنی «ایران» کشاند. مرسده گنزالس که همه او را به نام زهرا گنزالس می‌شناسند، زنی است که نه به واسطه ازدواج و نه به‌اجبار، بلکه با جان‌ودل اسلام را پذیرفته و تمام سختی‌های این عشق را به جان خریده و از آن سر دنیا آمده است تا در ایران، کشوری شیعه، زندگی کند و فرزندانش در این سرزمین رشد کنند.

او از روزهای کودکی‌اش می‌گوید؛ از زمانی که در خانه مادربزرگش، درست کنار کلیسایی زندگی می‌کرد. او به یاد می‌آورد که شنبه‌ها و یکشنبه‌ها صبح تا شام در کلیسا بود، اما وقتی به حقیقت اسلام پی برد، به یک بچه مسجدی و هیئتی تبدیل شد.

سال‌هاست که در ایران زندگی می‌کند و فارسی را به‌خوبی و روان صحبت می‌کند، اما لهجه‌اش نشان‌دهنده سال‌های دوری است که در آمریکا گذرانده است.

او در خانواده‌ای مذهبی مسیحی بزرگ شد و ازآنجاکه پدرش فوت کرده بود، با مادربزرگش زندگی می‌کرد و به مدرسه غیرانتفاعی کاتولیک‌ها می‌رفت.

مادرش نخستین فرد خانواده بود که به دین اسلام مشرف شد. زهرا گنزالس می‌گوید: مادرم در دانشگاه با خانمی ایرانی آشنا شد و آن خانم اسلام را به مادرم معرفی کرد. مادرم پس از تحقیق، اسلام را پذیرفت و دینش را تغییر داد.

او تنها چهار سال داشت که تغییرات مادرش را متوجه شد، اما مادرش هرگز به گونه صریح درباره دین اسلام صحبت نکرد و در قالب داستان برایشان از پروردگار یگانه‌ای تعریف کرد که نه فرزند دارد و نه فرزند کسی است.

مادرش تغییر دینش را علنی نکرد و حتی به مراسم‌های شنبه و یکشنبه کلیسا نیز شرکت می‌کرد. گنزالس ادامه می‌دهد: وقتی مادرم مسلمان شد، حجاب نداشت و حتی به خانواده‌اش نگفت که دینش را تغییر داده است، زیرا مادربزرگش نسبت به دینش و کلیسا بسیار متعصب بود.

او با لبخندی بر لبانش، خاطرات گذشته را مرور می‌کند و می‌گوید: یادم هست وقتی مادرم نماز می‌خواند، ما فکر می‌کردیم که او در حال ورزش است و در ماه مبارک رمضان متعجب می‌شدیم که چرا مادرم در طول روز غذا نمی‌خورد.

گنزالس پیش از آنکه بفهمد بچه مسجدی شده، زمانی که مادرش برای شرکت در مراسم‌های مختلف دست فرزندانش را می‌گرفت و به مسجد می‌برد، با هم‌سالانشان توپ‌بازی می‌کردند.

او در ۱۲ سالگی به دین اسلام مشرف شد. سؤالات بی‌شماری در ذهن او، خواهر و برادرش شکل گرفت، زمانی که در کلیسا حرف‌هایی کاملاً متفاوت با سخنان مادرشان می‌شنیدند و این موجب ایجاد تضاد و پارادوکس در ذهنشان شد.

بنابراین، شروع به طرح سؤال با مادر کردند و وقتی مادر متوجه کنجکاوی آنها شد، دین اسلام را به آنها معرفی کرد. در نهایت، خواهرش در ۹ سالگی، او در ۱۲ سالگی و برادرش در ۱۴ سالگی به دین مبین اسلام مشرف شدند.

او با تأکید می‌گوید: مادرم هرگز ما را برای تغییر دین تحت‌فشار قرار نداد، بلکه سعی کرد به سؤالات ما پاسخ دهد و چون ما دین اسلام را حق و کامل دیدیم، مسلمان شدیم.

مسلمان شدن تنها آغاز راه بود و ترک برخی عادت‌ها و وابستگی‌ها نتوانست کام شیرین آنها را تلخ کند، زیرا غرق در شیرینی دین اسلام بودند و هر روز مشق عشق می‌کردند.

 زهرا گنزالس می‌گوید: وقتی ما سه نفر مسلمان شدیم، این موضوع را با مادربزرگم در میان گذاشتیم و او بسیار ناراحت شد؛ بنابراین تصمیم گرفتیم از خانه و حتی از شهر و دیارمان دل بکنیم تا بتوانیم رسم بندگی و عبودیت را به‌درستی انجام دهیم.

شهرآرا