از عشق نوروتیک چه می‌دانید؟

این نوع عشق به حالتی اشاره دارد که در آن یکی از طرفین یا هر دو هنوز در دوران کودکی خود به سر می‌برند و توقعات مشابهی از دنیای واقعی دارند.

کودکانی که دلبستگی ایمن داشته باشند در بزرگسالی رفتارهای پخته‌ای در تجربه عشق نشان می‌دهند. عشق یکی از بخش‌های مهم روابط انسانی است که سؤالات زیادی را در ذهن افراد و دانشمندان ایجاد می‌کند.

هر شخص بسته به شخصیت خود، عشق را به شیوه‌ای متفاوت تجربه می‌کند. یکی از انواع عشق که اریک فروم در کتاب “هنر عشق‌ورزیدن” به آن اشاره می‌کند، عشق نوروتیک است. این نوع عشق به حالتی اشاره دارد که در آن یکی از طرفین یا هر دو هنوز در دوران کودکی خود به سر می‌برند و توقعات مشابهی از دنیای واقعی دارند. همچنین، این افراد وابستگی زیادی به والدین خود دارند.

عشق نوروتیک چیست؟

 

عشق نوروتیک بر پایه این حقیقت استوار است که یکی از طرفین یا هر دو هنوز به والدین خود وابسته مانده‌اند و احساسات، انتظارات و ترس‌هایی که در دوران کودکی نسبت به پدر یا مادر داشته‌اند، به بزرگسالی منتقل کرده‌اند.

این موضوع نشان‌دهنده این است که دلبستگی دوران کودکی آن‌ها ایمن نبوده است. کودکانی که دلبستگی ایمن دارند، در بزرگسالی رفتارهای پخته‌تری از خود نشان می‌دهند و به وابستگی‌های افراطی به والدین دچار نمی‌شوند و همچنین اضطراب جدایی را تجربه نمی‌کنند.

 این افراد هرگز از وابستگی‌های کودکانه خود رها نشده‌اند و در بزرگسالی نیز به دنبال برآورده‌کردن تمایلات انفعالی کودکانه خود هستند.

مردانی که هنوز در دوران کودکی خود مانده‌اند

دلبستگی به پدر و مادر اگر در حد معقول باشد، مشکلی برای زندگی ایجاد نمی‌کند، اما وابستگی‌های شدید می‌تواند در قالب یک مشکل تلقی شود.

نمونه‌ای از این عشق بیمارگون در مردانی مشاهده می‌شود که از نظر عاطفی هنوز در قید وابستگی‌های کودکانه به مادر خود هستند.

این مردان به‌گونه‌ای به نظر می‌رسد که هرگز از شیر مادر خود جدا نشده‌اند. آن‌ها هنوز احساسات کودکانه دارند و به حمایت، عشق، گرمی، دلسوزی و تحسین مادر نیازمندند و خواهان عشق بی‌قیدوشرط او هستند. این عشق تنها به این دلیل که به آن نیاز دارند و به‌عنوان فرزند مادرشان هستند، برایشان اهمیت دارد.

چنین مردانی اگر بخواهند عشق یک زن را جلب کنند، حتی پس از موفقیت در این زمینه، معمولاً بسیار مهربان و دلپذیر به نظر می‌رسند، اما رابطه آن‌ها با معشوق سطحی و عاری از مسئولیت است.

هدف آن‌ها این است که معشوق باشند، نه عاشق. اگر آن‌ها زن دلخواه خود را پیدا کنند، احساس ایمنی زیادی می‌کنند و می‌توانند عشق و لطف فراوانی ابراز کنند.

 اما پس از مدتی که زن دیگر طبق انتظارات غیرمنطقی آن‌ها رفتار نکند، تعارضات و آزردگی‌های زیادی در آن‌ها به وجود می‌آید. اگر زن به طور مداوم او را تحسین نکند، اگر برای خود حق زندگی قائل شود، و در موارد افراطی، اگر زن حاضر نشود از روابط عاشقانه شوهرش با زنان دیگر چشم‌پوشی کند، مرد ازته‌دل آزرده و ناامید می‌شود و معمولاً با توسل به این اندیشه دلیل‌تراشی می‌کند که زنش “او را دوست ندارد و خودخواه و مستبد است”.

پسری که به پدرش وابستگی دارد

این مورد به مردی اشاره دارد که مادرش سرد و کناره‌جو بوده، اما پدرش تمام محبت و علاقه‌اش را به او معطوف کرده است.

 پدر او فردی خوب اما خودکامه است؛ هر زمان که از رفتار پسرش خوشحال شود، او را تحسین می‌کند و هرگاه پسرش موجب ناخشنودی‌اش شود، او را سرزنش کرده یا از خود دور می‌کند. پسری که تنها به محبت پدر دلخوش است، به شکل وابسته به او نزدیک می‌شود.

هدف اصلی زندگی او این است که پدرش را راضی کند. چنین فردی در بزرگسالی سعی می‌کند تا چهره‌ای پدرانه پیدا کند و به این طریق به او وابسته شود.

 زندگی او به طور کلی بر اساس موفقیت در جلب تحسین پدر خلاصه می‌شود و ازاین‌رو، او در نوسانات مداوم زندگی‌اش گرفتار است.

این نوع مردان غالباً در کارهای اجتماعی بسیار موفق هستند. آن‌ها جدی، پرکار، قابل‌اعتماد و پرشورند، به شرطی که تصویر پدرانه‌ای که انتخاب کرده‌اند، رفتارشان را تأیید کند.

این افراد معمولاً از زنان دوری می‌کنند و زنان را از نظر اهمیت چندان جدی نمی‌گیرند. به همین دلیل، آن‌ها زنان را کمی حقیر می‌پندارند، وضعیتی که اغلب شبیه به نگرش پدران نسبت به دختران کوچکشان است.

ممکن است در ابتدا به واسطه مرد بودن، زنی را تحت‌تأثیر قرار دهند، اما پس از ازدواج، زن متوجه می‌شود که علاقه پدرانه بر زندگی زناشویی‌اش حاکم است و خود او در درجه دوم اهمیت قرار دارد.

در این صورت، زن روزبه‌روز از شوهرش ناامیدتر می‌شود، مگر اینکه به‌صورت تصادفی زن نیز به پدرش وابستگی داشته باشد. در این حالت، او با شوهری که با او مانند یک کودک رفتار می‌کند، احساس خوشبختی می‌کند.

پدر و مادری که طلاق عاطفی دارند و سرد هستند

یکی دیگر از انواع عشق نوروتیک در مرد و زن به حالتی اشاره دارد که پدر و مادر یکدیگر را دوست ندارند، اما به‌جای دعوا، از یکدیگر دوری می‌کنند.

 این دوری باعث می‌شود که رابطه آن‌ها با کودک تحت‌تأثیر قرار گیرد. در نتیجه، کودک به دنیای درون خود پناه می‌برد، به خواب‌وخیال روی می‌آورد و از دنیای واقعی فاصله می‌گیرد. این الگو در روابط عاشقانه‌اش نیز ادامه می‌یابد و به ایجاد یک عشق بیمارگون در بزرگسالی منجر می‌شود.

علاوه بر این، این کناره‌گیری باعث بروز اضطراب شدید و احساس تزلزل و بی‌ثباتی می‌شود و غالباً تمایلات مازوخیسمی را در کودک ایجاد می‌کند، زیرا این تنها راهی است که او می‌تواند به هیجان و شوروشوق دست یابد.

 بسیاری از این زنان ترجیح می‌دهند که شوهرانشان سروصدا کنند و فریاد بکشند تا اینکه رفتار عاقلانه و طبیعی داشته باشند، زیرا این وضعیت حداقل بار سنگین تنش و ترس را از دوش آن‌ها برمی‌دارد.

عشق بت‌پرستانه

اگر فرد به مرحله‌ای نرسیده باشد که احساس هویت و وجود خود را درک کند، از معشوق خود بتی خواهد ساخت. در این وضعیت، او خود را از احساس هر نوع قدرتی محروم می‌کند و به‌جای اینکه خود را در معشوق بیابد، در او گم می‌شود.

ازآنجاکه معمولاً هیچ‌کس نمی‌تواند تا پایان مطابق انتظارات فردی که اسیر عشق خود است، رفتار کند، ناگزیر سرخوردگی به وجود می‌آید و درمان آن یافتن بتی جدید خواهد بود.

ویژگی خاص این نوع عشق بت‌پرستانه این است که در ابتدا بسیار شدید و ناگهانی است. اگرچه این حالت معمولاً تجسمی از شدت و عمق عشق به نظر می‌رسد، اما در واقع تنها عطش و یأس بت‌پرست را توجیه می‌کند.

عشق احساساتی

یکی دیگر از انواع عشق‌های بیمارگون، عشق احساساتی نوروتیک است. اساس این نوع عشق در این حقیقت نهفته است که عشق تنها در خیال وجود دارد و نه در دنیای واقعی که قابل‌مشاهده و حس‌کردن است.

 تا زمانی که عشق در قالب رؤیا باقی بماند، افراد می‌توانند در آن سهیم باشند، اما به محض اینکه آن عشق رؤیایی به دنیای واقعی منتقل شود و در رابطه‌ای بین دو شخص حقیقی تجلی یابد، آن دو دچار انجماد می‌شوند.

جنبه دیگری از عشق احساساتی، تجرید عشق بر حسب زمان است. ممکن است یک زوج تحت‌تأثیر یادآوری عشق گذشته خود قرار گیرند، هرچند که در زمان گذشته، زمانی که آن عشق برایشان حال بود، احساسی نسبت به آن نداشتند.

همچنین ممکن است از اوهام شیرین آینده عشقشان هیجان‌زده شوند. این تمایل با رفتار عمومی خاص انسان امروزی همخوانی دارد؛ او یا در گذشته زندگی می‌کند یا در آینده، و به زمان حال تعلقی ندارد.

توجه به نقص‌های خود و معشوق

نوع دیگری از عشق‌های نوروتیک، انعکاس نقایص خود به معشوق و توجه به ضعف‌ها و نقص‌های اوست. به این ترتیب، عاشق از مواجهه با مشکلات خود فرار می‌کند.

 اگر هر دو نفر این رفتار را انجام دهند، از مشکلات خود غافل می‌شوند و هرگز نمی‌توانند در مسیر تکامل خویشتن قدمی بردارند.

 برخی افراد به این پندار گرفتارند که عشق به معنای عدم وجود تعارض در زندگی است، در حالی که اختلافات میان مردم معمولاً تلاشی برای پرهیز از اختلافات واقعی هستند. اختلافات جزئی و سطحی غالباً دارای کیفیتی هستند که ظاهراً نیازی به حل و رفع ندارند.

عشق واقعی

حصول عشق واقعی تنها زمانی ممکن است که دو نفر از کانون هستی خود با یکدیگر گفت‌وگو کنند، به این معنا که هر یک بتواند خود را در کانون هستی دیگری درک و تجربه کند.

 بنیاد عشق در همین نقطه نهفته است. عشقی که به این شکل درک شود، یک مبارزه دائمی است؛ رکود نیست، بلکه حرکتی پویا و رشد مستمر است و شامل همکاری مشترک می‌شود.

حتی اگر بین دو طرف هماهنگی یا تعارض، غم یا شادی وجود داشته باشد، این امر در برابر حقیقت اساسی که هر دو طرف در کانون هستی خود یکدیگر را درک می‌کنند و بدون فرار از خود احساس وحدت و ارتباط می‌کنند، در درجه دوم اهمیت قرار دارد. تنها یک چیز وجود عشق را اثبات می‌کند: عمق ارتباط و سرزندگی و نشاط هر دو طرف.

فیلیا