ارجاع به زینب، احضار زینب و الحاق به زینب

زن مسلمان معاصر برای احیای هویت و توانمندی خود، به الگوگیری از حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) روی آورد و با تکیه بر تصویر زنانه و طبیعی آن‌ها، شکاف میان روح پرحرارت خود و شرایط سرد و محدودکننده پیرامونش را آشکار ساخت.

زن مسلمان معاصر در قرن اخیر برای احیای خویشتن و شکوفاسازی خود، به‌عنوان یکی از تمام کارهایی که می‌توانست انجام بدهد به خاطره و انگارۀ حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س) توسل جست. زن مسلمان در معرض وضعیت‌های ناگشوده و ضدزن، زیر خاکستری که بر سر او ریخته‌اند احساس می‌کرد هنوز آتشی روشن است. آنگاه با ارجاع‌دادن و بازگرداندن خود به تصور طبیعی و زنانه که از آن زنان برجسته داشت تناقضی را که میان وجود گرم خود و وضعیت سرد پیرامونی‌اش وجود داشت اثبات می‌کرد.

هر اندازه روایتی که از زنان بزرگ اسلام به‌دست او رسیده بود تحریف‌شده یا گزینشی بودند اما خونِ گرم و روح ساختارشکن، انگیزه‌بخش و بیدارسازی در این اسوه‌ها بود که با روایت‌های سرد و بی‌جان متحجران هم منجمد نمی‌شد. زن مسلمان وضعیتی را که به آن دچار بود به پیشگاه آن زنان بزرگ ارجاع می‌داد و تلاش می‌کرد خود را در موقعیت آنان بازسازی کند. در این مرحله زن که خود را گم کرده بود در یک سفر تاریخی و زمانی به اسطوره‌هایش می‌رساند و نزد آنان به‌دنبال حقیقت بود. او با این‌کار وضعیت تاریخی و اجتماعی حاکم بر هویت و زندگی خود را برای خود پرابلماتیک می‌کرد و زمینه‌های خروج، نقد و به چالش کشیدن آن را فراهم می‌آورد. در کانون این پرابلماتیک این پرسش نهفته بود که «چرا من به تصویری از زن ملتزم هستم که با حقیقت فاطمه و زینب ناسازگار است؟»

پس از مرحلۀ تولید پرابلماتیک زن، زن مسلمان برای تغییر وضعیت به‌جایِ اینکه خود به اعماق خاطراتش سفر کند و به ملاقات حضرت فاطمه و حضرت زینب برود و از آن‌ها به‌عنوان پیر و مرشد راه طلب طریقت کند، لازم داشت حالا همان اسطوره‌های خاطره‌آمیزش را به اکنون بیاورد و با تصویری معاصر از آن‌ها به مصاف «وضعیت ناگشوده» برود. در این مرحله زن به زهرا و زینب باز نمی‌گردد بلکه زهرا و زینب را به امروز فراخوانی می‌کند؛ چرا که تصویر زهرای اکنونی نیرومند‌تر از خاطرۀ زهرا است و انگارۀ زینبی که عاشورایش با انقلاب و دفاع مقدس پیوند خورده بیش ‌از پیش می‌تواند برای زنان امکان‌آفرین باشد. در اینجاست که رتوریک انقلاب و دفاع در نقطۀ «نسبت زن و زنان بزرگ اسلام» پررنگ می‌شود؛ «نام‌گذاری روز زن در ولادت حضرت زهرا» توسط امام خمینی، «انقلاب ما انقلاب زینبی بود» از رهبری، «فاطمه، فاطمه است» از شریعتی و… حاصل همین فرایند «احضار» است. در این مرحله نیز زن با تمسک به تصویر زنان برجسته برای خود راه را باز کرد و با الگوگیری از آنان توانست موقعیت «خود» را پیدا کرده و «نقش» خود را ایفا کند.

اما تجربۀ اربعین برای زن مسلمان حاکی از مرحلۀ دیگری از نسبت او با اسوه‌هایش است. در وضعیت نخست زن با «ارجاع» به خاطره صحنه را پرابلماتیک می‌کرد، در فرایند دوم زن با «احضار» تصویر آن‌ها به اکنون در برابر وضعیت موضع می‌گرفت و به تغییر آن اقدام می‌نمود اما در تجربۀ زنانه، موقعیت اربعین برای او موقعیتی است که می‌تواند با حضرت زینب «یکی» بشود و این «الحاق» به‌ زینب فراتر احضار تصویر زینب است. در احضار زینب زن از حضرت زینب الگو می‌گیرد اما در فرایند الحاق زن به خود حضرت زینب می‌پیوندد و در او حل می‌شود. به عبارتی در روزگار انقلاب که هویت زنان ظهور دیگری پیدا کرد، زن به تصویر و معنایی که حضرت زهرا و حضرت زینب از زن حمل می‌کردند با گفتمان‌هایی که از زن جاری بود نزاع می‌کرد اما زنِ مسلمان در اربعین خود را موقعیتی می‌بیند که می‌تواند در کسوت زینب‌گونه فرو برود و با او به «اتحاد» برسد. در اینجا تنها از تصور زنان و دیدگاه آن‌ها نسبت به مناسک اربعین بحث نمی‌کنیم، بلکه علاوه‌بر این، تلاش می‌کنیم آنچه را زنان در بیرون رقم می‌زنند ببینیم.

برای مردان، اربعین بیشتر موقعیت «حضور» و «زیارت» است اما برای زنان، اربعین موقعیت «اتحاد» و «الحاق» است. تجربۀ مردانه از اربعین بیشتر از جنس «دیدار» و «ملاقات» است اما ما در تجربۀ زنانۀ اربعین تلاشی برای «تکرار» و «بازتولید» زینب از طریق «زینب‌شدگی» می‌بینیم. زن‌های مسلمان هم به‌واسطۀ خصلت‌های پیچیدۀ قلبی و خیالی و هم به اعتبار داستان تاریخی‌شان اربعین را موجد این امکان می‌بینند که بتوانند با حضور خود زینب را بازآفرینی کنند. این بازآفرینی نیز اعتباری نیست و تنها در ذهن‌ها رخ نمی‌دهد بلکه در یک سطحی از وعائی حقیقی از جنس انحلال زن مؤمن در روح وسیع زینب کبری است. زنان در اربعین نوعی حضور زینبی را مزه می‌کنند اما مردان معمولاً حضور نزد امام را می‌فهمند.