ادامه ادامه؛ گلی باقلوازاده ادامه می‌دهد

کمی آن‌سوتر از استودیوی شبکه‌ خبر، درست در همان لحظاتی که سحر امامی زیر صدای انفجار‌های ساختمان شیشه‌ای صداوسیما فریاد «الله‌اکبر» سر می‌دهد و با صلابت آرامش خود را حفظ می‌کند، شبکه‌ کودک در حال پخش برنامه‌ای دیگر بود؛ برنامه‌ای با عنوان بچه مرشد که در آن داستان‌های شاهنامه روایت می‌شود.

نقاله‌خوان برنامه، با صدایی رسا داستان‌های حماسی شاهنامه‌ را می‌خواند. دقیقه‌ سیزدهم پخش زنده بود که ناگهان مکثی کرد، لحظه‌ای کوتاه همگی ایستادند و نگاهی به پشت دوربین انداختند. در همان لحظه، صدای فاطمه امینی، در نقش دخترکی به نام گلی باقلوازاده، تنها زن حاضر در استودیو، شنیده شد که مردان حاضر را با گفتن: «ادامه، ادامه» به ادامه دادن دعوت می‌کرد.

نقاله‌خوان دوباره در نقش خود فرو رفت و خواند:

«بدو اژد‌ها گفت: نام تو چیست؟

که زاینده را بر تو باید گریست…»

و ناگهان، همه‌ حاضران در استودیو، با لب‌هایی خندان و بی‌هیچ نشانی از ترس هم‌صدا گفتند:

«وقت ما تمام شد، ادامه‌اش را فردا می‌گوییم.»

همان صدا‌های آرام و لبخند‌ها که همه تلاششان را می‌کردند تا به دور از ترس به کودکانی که در حال تماشای تلویزیون هستند آرامش بدهند، پاسخی بود به اسرائیل؛ رژیمی که در لحظات آخر، بی‌هدف دست‌وپا می‌زند. پاسخی که از دل شاهنامه و جان مردم این سرزمین بیرون آمد:

«چنین داد پاسخ که من رستمم،

ز دستان و از سام و از نیرمم،

به تنها یکی کینه‌ور لشکرم.»

به همین بهانه، گفت‌وگویی داشتیم با فاطمه امینی، مجری برنامه‌ کودک و از او درباره‌ حس و حالش در یکی از سخت‌ترین لحظات کاری‌اش پرسیدیم.

برایمان از روز حمله رژیم صهیونیستی به صداوسیما بگویید، چه اتفاقی در آن لحظه رخ داد؟

مثل همیشه برای اجرای برنامه زنده در استودیو حضور پیدا کردیم. واقعیت این است که ما مجریان کودک، علی‌رغم همه مشکلاتی که در زندگی شخصی‌مان داریم، وقتی پای کودکان و اجرا وسط می‌آید، مشکلات را فراموش می‌کنیم و فقط به کارمان فکر می‌کنیم. کاراکتری که من اجرا می‌کنم، نقش یک دختر بچه است؛ در نتیجه باید کاملاً باورپذیر و با نگاهی روان‌شناسانه اجرا شود.

درباره همان لحظه‌ انفجار، بفرمایید چه اتفاقاتی رخ داد یا چه احساسی داشتید که باعث شد بلافاصله بگویید «ادامه، ادامه» و نگذارید که برنامه به هم بریزد؟ خیلی‌ها آن لحظه را تحسین کردند.

شدت انفجار به اندازه‌ای بود که ساختمان ما به شدت تکان خورد، حتی از زلزله‌هایی که قبلاً تجربه کرده بودیم، شدیدتر بود. صدای مهیبی شنیده شد. نکته نگران‌کننده این بود که ما می‌دانستیم معاونت سیما هم در همین ساختمان قرار دارد و به‌عنوان یک ساختمان مهم، ممکن بود مورد حمله قرار بگیرد. واقعاً منتظر بودیم نوبت ما هم برسد. نکته‌ای که شاید جالب باشد این است که برخی دوستان رسانه‌ای بعداً به من گفتند فکر کردند من همان لحظه گفتم «ادامه»، اما واقعیت این است که ما از ساعت‌ها پیش می‌دانستیم که ممکن است اتفاقی رخ دهد. با این وجود تصمیم گرفتیم که اجرا را به پایان برسانیم، چون اگر آمده‌ایم برای کار، باید کارمان را انجام بدهیم. همه‌مان با همین نگاه رفتیم روی آنتن.

بعد از این اتفاق اعلام شد افراد داخل سازمان صداوسیما از این حمله اطلاع داشتند؛ اما با این وجود کارشان را رها نکردند؛ درست است؟

بله، ما از قبل از طریق بیانیه‌ها فهمیده بودیم که احتمال وقوع حادثه‌ای هست، اما کسی چیزی نمی‌گفت و فقط به هم نگاه می‌کردیم. ترس و استرس وجود داشت. طبیعی هم بود، چون ما همگی خانواده و عزیزانی داریم. اما در نهایت تصمیم گرفتیم اجرا را ادامه دهیم. به نظرم آنچه پس از حادثه رخ داد و کار ادامه پیدا کرد، یک اقدام فوق‌العاده نبود. ما فقط وظیفه‌مان را انجام دادیم، مانند افرادی که این روز‌ها در آتش‌نشانی، بیمارستان‌ها و سایر بخش‌ها فعالیت می‌کنند.

چگونه شرایط و بحران را مدیریت کردید؟

در آن لحظه، فقط چیزی که از استادانم یاد گرفته بودم در ذهنم پررنگ شد؛ اینکه هیچ اتفاقی پشت صحنه نباید روی صحنه دیده شود. خاطراتی دارم که قابل گفتن نیستند، چون شامل ممیزی می‌شوند، اما همیشه آموخته‌ام که حتی اگر بیمار باشی، باید خودت را به اجرا برسانی. مخاطب هیچ مسئولیتی در برابر شرایط ما ندارد. این اصل همیشه در ذهن من نقش بسته؛ در هر شرایطی، کار باید ادامه داشته باشد. حتی اگر آن ساختمان هم فرو می‌ریخت، باز هم ما باید تا لحظه آخر اجرا می‌کردیم.

نکته قابل‌توجه این است که اگر در آن لحظه استودیو را ترک می‌کردید، هیچ‌کس شما را سرزنش نمی‌کرد. این واکنش طبیعی هر انسانی است. اما اینکه شما ماندید و برنامه را ادامه دادید، باعث شد این لحظه بسیار ارزش پیدا کند. در شبکه‌های اجتماعی هم دیدم برخی نوشته بودند آن عبارت «ادامه، ادامه» که شما گفتید، همان حال و هوایی را داشت که خانم امامی در شبکه خبر هنگام گفتن «الله‌اکبر» ایجاد کرده بود. اما شما این فضا را با زبان کودکانه‌تان منتقل کردید.

کودکان برای من مثل فرزندانم هستند. برای لبخند و آرامش آن‌ها، هیچ چیز دیگری در زندگی‌ام اهمیت ندارد. واقعاً همه زندگی‌ام را به کودکان اختصاص داده‌ام و امیدوارم از این به بعد هم این توفیق ادامه دادن داشته باشم.

در پایان اگر نکته‌ای هست، خوشحال می‌شویم بفرمایید.

فقط امیدوارم آرامش و شادی، خیلی زود دوباره به خانه‌ها و دل‌های مردم برگردد، ان‌شاءالله.

روزنامه فرهیختگان