ترجمه اختصاصی؛

کودکان کنار جاده

هر روز میلیون‌ها کودک به جای نشستن بر نیمکت مدرسه، در خیابان‌ها، کارگاه‌ها و مزارع جهان مشغول کارند؛ کودکانی که نه برای بازی و رویاپردازی، بلکه برای تأمین معاش خانواده، با دستان کوچکشان بار زندگی را به دوش می‌کشند و قربانی چرخه‌ای می‌شوند که بی‌تفاوتی جهانی آن را تداوم می‌بخشد.

الان ساعت شش صبح است. هنگامی که کودکی برای رفتن به مدرسه آماده می‌شود، کودکی دیگر در سوی دیگر جهان آماده رفتن به کار است.
به نقل از خبرگزاری الجزیره شهم، نه ساله، خیابان‌های آن شهر دور را می‌پیماید و به دنبال بطری‌های خالی می‌گردد تا بفروشد و به تأمین معاش خانواده‌اش کمک کند. اما فاطمه روزش را در چهارراه‌ها به فروش دستمال کاغذی می‌گذراند، چون راه دیگری پیش پایش نیست.

و اگر از سلمی، احمد، عمر و دیگران بگوییم چه؟ چه کسی به آن‌ها می‌گوید که جای واقعی‌شان روی نیمکت‌های مدرسه است؟ که خنده‌هایشان باید پارک ها را پر کند، نه کارگاه‌ها را؟

و این دستان کوچک که زودتر از موعد رنگ می‌بازند، آفریده شده‌اند تا رؤیاهایشان را ترسیم کنند، نه این که در میان دغدغه‌هایی بزرگ‌تر از قلب‌های کوچکشان گم شوند. کار کودکان دیگر صحنه‌ای استثنایی نیست، بلکه پدیده‌ای است که نیازمند ایستادگی جدی است، نه واکنشی زودگذر.

گفت‌وگو در ایستگاه قطار

وقتی در ایستگاه قطار بودم، دختر بچه‌ای کوچک و بور با چشمان قهوه‌ای دیدم که برق خاصی در نگاهش بود؛ برقی که نمی‌دانستم از انعکاس پرتوهای خورشید است یا از عزم و پایداری در برابر این زندگی که در چشمانش خوانده می‌شد.

این دختر که به رهگذران دستمال کاغذی می‌فروخت، وقتی به دو زنی که کنارم ایستاده بودند پیشنهاد خرید داد، یکی‌شان بلافاصله رد کرد. سپس میانشان گفت‌وگویی شکل گرفت که هنوز به خاطر دارم، مضمونش این بود: آیا درست است که از این دختر بخریم تا به او کمک کنیم؟ یا این‌که با خرید خود باعث تشویق به کار کودک می‌شویم؟

در آن لحظه مکثی کردم و به فکر فرو رفتم و فهمیدم که در واقع در هر دو حالت، هم درست عمل می‌کنیم و هم نادرست. این دختر یک مورد استثنایی نیست، بلکه بخشی از واقعیتی است که هزاران کودک در شهرها و روستاهای ما تجربه می‌کنند؛ واقعیتی که ما را وادار می‌کند بایستیم، عمیق‌تر نگاه کنیم و دریابیم که تغییر آن می‌تواند بخشی از انسانیتی را که از دست داده‌ایم، به ما بازگرداند.

کودکی در قاب آمار

امروزه حدود ۱۳۸ میلیون کودک در سراسر جهان در شرایط دشوار کار می‌کنند که از این میان، ۵۴ میلیون کودک در مشاغل خطرناکی مشغولند که سلامت و ایمنی آن‌ها را تهدید می‌کند. این آمار بر اساس گزارشی مشترک از سوی «سازمان بین‌المللی کار» و «صندوق کودکان سازمان ملل متحد» (یونیسف) در ژوئن ۲۰۲۵ منتشر شده است.

بخش کشاورزی بزرگ‌ترین حوزه کار کودکان به شمار می‌آید، به‌طوری که ۶۱٪ از کل کودکان کار در این بخش فعالیت می‌کنند. پس از آن، بخش خدمات با ۲۷٪ قرار دارد، شامل کارهای خانگی و فروش کالا در بازارها. صنعت نیز ۱۳٪ را تشکیل می‌دهد که مواردی مانند معدن‌کاری و تولید را دربر می‌گیرد.

تنها چند ثانیه پس از خواندن این آمار، ممکن است خشمگین شویم، ابراز انزجار کنیم، یا در اوج واکنش خود حتی اشک بریزیم. اما این ثانیه‌ها به‌سرعت می‌گذرند و دوباره به زندگی روزمره خود بازمی‌گردیم، گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است.

شاید قانون زندگی این باشد که مصیبتی که خود تجربه نمی‌کنیم، از ما جز اندکی همدلی نمی‌گیرد. یا شاید به این دلیل است که ما، به‌عنوان افراد عادی، توان تغییر این واقعیت را در اختیار نداریم.

تأثیر روانی: فراتر از آنچه چشم‌ها می‌بینند

بحران‌ها فراتر از آن چیزی هستند که ما می‌بینیم. هر بار که کودکی کار می‌کند، ما به گمانه‌زنی می‌پردازیم و تحلیل‌هایمان بالا می‌گیرد، هر کدام تلاش می‌کنیم ثابت کنیم که در تشخیص شرایط کودک درست گفته‌ایم.

خواه این نیاز به بازی و رفتن به مدرسه باشد، خواه احساس ناامنی و از دست دادن اعتماد به اطرافیان، یا شاید اضطراب دائمی و احساس گناه به خاطر اینکه به اندازه کافی به خانواده‌شان کمک نمی‌کنند، یا انزوای اجتماعی این‌ها تنها بخشی از حالات ممکن‌اند. در واقع، این شرایط می‌توانند هم‌زمان با هم رخ دهند و معمولاً اثرات روانی فراتر از آن چیزی هستند که چشم‌ها می‌بینند یا حتی خیال ما بتواند لمس کند.

پژوهشی در بنگلادش در سال ۲۰۲۳ با استفاده از داده‌های نظرسنجی یونیسف و با مشارکت هزاران کودک ۵ تا ۱۷ ساله نشان داد که کودکانی که در مشاغل خطرناک کار می‌کردند، حدود ۴۱٪ بیشتر در معرض مشکلات روانی مانند اضطراب، افسردگی و مسائل اجتماعی بودند. همچنین نرخ ترک تحصیل در میان آن‌ها تقریباً پنج برابر بیشتر از کودکانی بود که کار نکرده بودند.

میان عمل کردن و بسنده کردن به همدلی

مقاله‌ها و پژوهش‌های بسیاری درباره مشکلات کودکان منتشر شده و این یادداشت نیز یکی از آن‌هاست. برخی آن را خواهند خواند و تحت تأثیر قرار می‌گیرند، و برخی دیگر شاید تنها با دیدن عنوانش از ادامه خواندن منصرف شوند، چرا که بارها و بارها درباره همین موضوع خوانده‌اند.

و راستش را بخواهیم، بله، این موضوع بسیار تکرار شده، اما هنوز واقعیت زندگی میلیون‌ها کودک تغییر نکرده و ما به تماشا و خواندن بسنده کرده‌ایم.

نقش‌های ما هرچند کوتاه و محدود در تلاش برای تغییر قوانین یا فراهم کردن مدارس، در آگاهی‌بخشی، مخالفت با استثمار کودکان، حمایت از انجمن‌های مدافع حقوق کودک، و پرورش ارزش‌های حمایت و عدالت در فرزندان و نسل‌های آینده خلاصه شده است.

در زندگی روزمره بارها با کودکانی روبه‌رو می‌شویم که شرایط گوناگون آن‌ها را وادار به کار کرده و وارد دنیایی ساخته که باید کیلومترها از آن دور می‌بودند، اگر سرنوشت برایشان زندگی‌ای عادی مانند همسالانشان رقم زده بود.

و اغلب، به محض دیدنشان، پیکان قضاوت ما به سمت مقصر مستقیم، یعنی خانواده، نشانه می‌رود. شاید کاملاً هم بی‌راه نباشیم، اما در عین حال چشم بر این واقعیت می‌بندیم که ما نیز سهم بزرگی در شرایط این کودکان داریم، و اگر پیکان‌ها را با صداقت نشانه برویم، بسیاری از آن‌ها به خود ما نیز اصابت خواهد کرد.