نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
جنگ غزه هیچ فرصتی برای زندگی به آنها نداد و مرگ، این پنج پسر و چهار نوه دیگر را در یک حمله هوایی از آنها گرفت؛ کودکانی که اکنون بیسرپرست و بیسرپناه ماندهاند. بزرگترین آنها دختری ۱۴ ساله و کوچکترینشان نوزادی است که هنوز دو سالش نشده است. همه آنها در یک چادر کوچک زندگی میکنند که به سختی در برابر سرمای گزنده، بادهای زمستانی و سختیهای شب مقاومت میکند.
به گزارش شبکه خبری الجزیره، رؤوفه که پیش از این نیز همسر و خانه چهار طبقه و هشت واحدی خود را که محل رؤیاها و خاطراتش با فرزندانش بود، از دست داده بود، در جریان جنگ بر اثر بمباران چادری نزدیک به محل سکونتش مجروح شد و تحت عمل جراحی برداشتن طحال قرار گرفت. این حادثه او را دچار ضعف دائمی و دردهای مزمن کرده است، اما او اصرار دارد که در کنار نوههایش بماند، آنها را تسلی دهد و بر شانههای کوچک و داغدار یتیم آنها دست نوازش بکشد.
مصیبتی عمیق و امید به فردا
رؤوفه با صدایی که در میان گریه میلرزد، به خبرنگار الجزیره میگوید: «هرچه بگویم، نمیتوانم عمق فاجعهام را بیان کنم. آرزو داشتم فرزندانم در پیری به من تکیه کنند، نه اینکه مجبور شوم آنها را یکی پس از دیگری به خاک بسپارم.» او ادامه میدهد: «من فقط برای نوههایم زندگی میکنم. با هم قرآن میخوانیم و آرزو دارم فردا برایشان آرامش، رحمت و صلح بیاورد. تنها خواسته من این است که در امنیت زندگی کنند؛ برای خودم چیزی جز این نمیخواهم که خداوند عمرم را پس از آنکه مرا به خانهاش (کعبه) مشرف ساخت، به پایان برساند.»
رؤوفه که همواره نماد صبر و بخشندگی بود، پس از فوت همسرش برای بزرگ کردن فرزندانش جنگید، اما در این جنگ همه چیز را یکباره از دست داد: فرزندان، خانه، سلامتی و ثبات. امروز او جز عکسها و خاطراتی که تلاش میکند سختی روزگار آنها را محو نکند، چیزی ندارد.
این خانواده در شرایطی سخت، بدون درآمد ثابت، مراقبتهای پزشکی یا سرپناه امن زندگی میکنند. چادر در برابر اولین طوفان در معرض فروپاشی است و کمکهای بشردوستانه نیز اندک و نامنظم است. داستان او بازتابی از مصیبت بسیاری از خانوادههای غزه است که همزمان با فقدان، فقر، آوارگی و بیماری دست و پنجه نرم میکنند.
تلاش مشترک خانواده بازمانده
دخترش «حنان» وضعیت دردناک مادرش را توصیف میکند و میگوید: «پس از شهادت پنج برادرم، چیزی در درونش شکست. او فقط چند ساعت میخوابد و شبها را با گریه خاموش سپری میکند و بیماری جسمش را فرسوده کرده است. اما سعی میکند دردش را از کودکان پنهان کند تا به آنها احساس امنیت بدهد.»
حنان اضافه میکند: «ما سعی میکنیم بخشی از مسئولیت را بر دوش بگیریم. مادرم از برخی کودکان مراقبت میکند، من و خواهرم هزینههای برخی دیگر را تأمین میکنیم و تنها برادرم که باقی مانده، مخارج بقیه را میدهد. ما به نوبت به مادرم سر میزنیم تا در تمیز کردن چادر، لباس شستن و آشپزی به او کمک کنیم. کار بسیار دشوار است و رنج فراتر از کلمات است. زندگی ما به یک کشمکش روزانه برای بقا تبدیل شده است.»
حنان از سازمانهای بشردوستانه درخواست میکند که با تأمین مایحتاج اولیه از قبیل غذا، آب، لباس، دارو و سرپناهی مناسب برای محافظت از یتیمان در برابر سرما و گرسنگی، به آنها کمک کنند. او تأکید میکند: «مادرم بیمار است و کودکان، بهویژه دختران، بدون تکیهگاه ماندهاند و ما به تنهایی قادر به مقابله با این واقعیت نیستیم.»
دادههای دفتر رسانهای دولت در غزه نشان میدهد که تعداد کودکان یتیم به ۵۶,۳۲۰ کودک رسیده است که یکی یا هر دو والد خود را در شرایط دشواری از دست دادهاند که خلاء عمیقی در وجودشان باقی گذاشته است.
پشتیبان و پناهگاه
از سوی دیگر، أزهار، دختر شهید فلاح الدباغ، درباره سختیهای زندگی پس از از دست دادن پدر و عموهایش صحبت میکند و به الجزیره میگوید: «مادربزرگم با وجود درد و رنج جسمیاش، لحظهای ما را رها نکرد. او ما را در آغوش گرفت و پس از فقدان پدرانمان، به تکیهگاه و پناهگاه امن ما تبدیل شد. با وجود بیماریاش، به ما خدمت میکند و با مهربانی با ما رفتار میکند، انگار مادر دومی است.»
دنیا، دختر شهید محمد الدباغ، روایت میکند که چگونه مادر و برادرانش را در یک لحظه از دست داد و تنها خواهر شیرخوارهاش لما برایش باقی مانده است: «تصور نمیکردم بدون پدر و مادرم زندگی کنم و مسئول خواهرم شوم. همه چیز در یک لحظه تمام شد.»
دنیا و خواهرش، در کنار دیگر نوههای یتیم، با مادربزرگشان رؤوفه زندگی میکنند، اما زندگی در چادر یک مبارزه روزانه میان سرما، گرسنگی و ترس است. او اضافه میکند: «مادربزرگم با وجود دردهایش، قوت قلب و تکیهگاه ماست. او سعی میکند در مقابل ما قوی بماند تا ما نشکنیم و اشکهایمان را پاک میکند، هرچند هر شب میبینیم که او در سکوت اشکهایش را فرو میخورد.»
داستان رؤوفه الدباغ تنها حکایت خانوادهای نیست که فرزندانشان را از دست دادهاند، بلکه آینهای از فاجعه انسانی در غزه است. ۱۵ یتیم بدون پدر، بدون سرپناه و بدون آیندهای روشن، و مادری که زندگیاش دو بار نابود شد: یک بار پس از فوت همسرش، و بار دیگر پس از پرواز پنج پسرش.
با وجود دردهای جسمی و محرومیتها، او هنوز به امید چنگ زده و هر صبح تکرار میکند: «اگر نفسی در من باقی بماند، به دعا کردن و تلاش ادامه خواهم داد، شاید خداوند پیش از آنکه بچهها با درد بزرگ شوند، فرجی حاصل کند.»
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت