«مادرت از یزد»؛ داستان پیام مادران در بسته رزمندگان

در دل روزهای آتش و خون، بانوان یزدی با هدایت مهری مجیبیان، مقبره‌ای تاریخی را به کارگاه برش پارچه تبدیل کردند. سکوت، تخصص، و دعای توسل، ابزارهایی بود برای دوخت هزاران لباس رزم؛ لباسی که در جیبش نوشته بود: «مادرت از یزد»

در سال ۱۳۵۱، با ابتکار شهید آیت‌الله صدوقی (ره)، کلاس‌های آموزش قرآن برای بانوان یزدی پایه‌گذاری شد. خانم صفری از مشهد به عنوان معلم دعوت شد و تنها با حضور ۲۰ نفر، نهضتی آغاز شد که بعدها به جریان عظیم تربیت بیش از هزار نوآموز در سال تبدیل شد. این کلاس‌ها با وجود فشارهای امنیتی رژیم پهلوی، با پشتکار و ایمان ادامه یافت.

خانم مجیبیان از  این کلاس ها چنین روایت می کند که آن زمان ٢٠نفر بودیم،  سختگیری­‌های زیادی برای برقراری  کلاس ها از طرف جاسوس ‌های دولت داشتیم اما به هر شکلی بود ظرف ٢سال  کتاب سیوطی را به پشتوانه شهید صدوقی خواندیم و کلاس ها به خوبی به پایان رسید و از آن به بعد ما نیز به خواهران دیگر که روز به روز بر تعدادشان اضافه می شد، درس می دادیم و فقط آموزش قرآن داشتیم و تاکنون سالیانه حدودا بیش از هزار نوآموز داریم.

کلاس‌هایی که به سنگر تبدیل شد

با آغاز جنگ تحمیلی، کلاس‌های قرآن در دارالعباده رنگ و بوی دیگری گرفتند. ختم‌های انعام برای پیروزی رزمندگان برگزار می‌شد و کمک‌های مردمی از طریق همین جلسات جمع‌آوری می‌شد.

مهری خانم می گوید روزهای جمعه همیشه ٨ تا ١٠ نفر در نوبت برگزاری ختم انعام برای پیروزی رزمندگان بودند،  بانی هزار تومان به عنوان نذر هدیه می کرد، (هزار تومان آن روزها ارزش زیادی داشت) و آن را خرج کمک به جبهه می­ کردیم و خانواده‌های شهدا نیز  با روحیه‌ای مثال‌زدنی در این مراسم شرکت می‌کردند و کم کم کلاس‌ها به محلی برای دوخت لباس رزم، بسته‌بندی هدایای مردمی، و بافت شال و کلاه تبدیل شد.

شروع خیاطی لباس برای رزمندگان در خانه خانم مجیبیان

جنگ ادامه پیدا کرد و من شنیدم که پارچه می دهند تا مردم لباس جنگ بدوزند.  من هم فرستادم دنبال پارچه. جهاد پارچه و نمونه کار داد. هرکسی نمی توانست خیاطی لباس رزمندگان را انجام دهد چرا که لباس ها دارای چند جیب و زیب و دکمه و … بود و درنهایت خیاطی لباس رزم از منزل ما شروع شد.

فکر می کردیم همین چند دست لباس کافیست و امروز و فردا جنگ تمام می‌شود لباس‌هایی با ۱۶ تا ۱۷ جیب، نیازمند دقت و مهارت بودند. کم‌کم زنان محله به کمک آمدند و کار به خانه وقفی کشیده شد. با دعای توسل، کارگاه خیاطی در چهار اتاق وقفی راه‌اندازی شد و روزانه تا ۱۵۰ دست لباس دوخته می‌شد.

همه مردم پای کار بودند

مجبیبان بانوی پیشکسوت دفاع مقدس در یزد می‌گوید با گسترش کار، خانه وقفی هم دیگر پاسخگو نبود و تمام اتاق‌ها از چرخ خیاطی‌های مردم پر شده بود و از هر خانه راه به کارگاه جهادی می‌رسید. مقبره ابوالمعالی، محل دفن بزرگان، به پایگاه برش پارچه تبدیل شد. خواهران با دقت و سکوت کامل، پارچه‌ها را برای هزاران دست لباس پهن می‌کردند. اصطلاحات خاصی برای برش  نهایی پارچه‌ها تعریف شده بود و هر کس وظیفه‌اش را با عشق انجام می‌داد.

هست سال تمام روزها این کار ادامه داشت بدون یک ثانیه وقفه یا این که کسی معطّل یا منتظربماند. همه زودتر از من که کار برش را انجام می دادم می رسیدند و پارچه ها را پهن مِی کردندو هر که متخصص انجام کاری بود، کار خودش را انجام می داد.

یک روز و نیم، ۹۰۰ لباس مردانه دوختیم

در گرمای طاقت‌فرسا، تنها در یک روز و نیم، ۹۰۰ لباس مردانه با دکمه مادگی دوخته شد. دختران جوان با جان و دل همکاری می‌کردند تا حتی یک ثانیه تلف نشود. قیچی برقی که می‌توانست خطر برق‌گرفتگی داشته باشد، به لطف الهی بدون حادثه کار کرد. این امدادهای غیبی، روحیه‌ای مضاعف به بانوان می‌داد.

۲۲ پایگاه خیاطی در استان یزد فعال شد

با گذشت چند ماه از جنگ، اولین شعبه خیاطی در محله شحنه شکل گرفت. سپس پایگاه‌هایی در آبشاهی و دیگر مناطق تأسیس شد. در مجموع، ۲۲ پایگاه خیاطی در استان یزد فعال شدند. صبح‌ها خیاطی و بعدازظهرها انارچینی، مرباسازی، و ترشی‌سازی انجام می‌شد. بانوان حتی در سنین بالا، با ایستادگی و عشق، شیشه‌ها را برای بسته‌بندی می‌شستند.

بسته‌هایی با پیام «مادرت از یزد»

هدایای مردمی با دقت و احترام بسته‌بندی می‌شدند. چفیه، ناخنگیر، کتاب دعا، زیرپوش، آجیل‌های کوچک و یک دست لباس رزم، داخل بسته‌ها قرار می‌گرفت. درون جیب لباس‌ها، کاغذی با جمله‌ای ساده اما عمیق گذاشته می‌شد: «مادرت از یزد». این جمله، پیام مهر، ایمان و پشتیبانی بی‌دریغ مردم یزد از رزمندگان اسلام بود.

خبرگزاری فارس