نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
این روزها همه به دنبال بهانهای هستند تا شب یلدا را دور هم جشن بگیرند و از بودن یکدیگر لذت ببرند.
اما ما به جشنی دعوت شدهایم که با همه جشنها متفاوت است. خانوادهای که در اینجا دور هم جمع شدهاند، هر کدام از گوشهای از دنیا آمدهاند.
گروه امهات القدس میزبان جشن «به طعم انار، به رنگ زیتون» است. خانم کمالی، یکی از اعضای این گروه، درباره انگیزهشان برای برگزاری این جشن میگوید: «یلدا برای ایرانیها نماد دورهمی خانوادگی است.
امت اسلامی نیز مانند یک خانواده است. یلدا بهترین فرصت است تا یک مراسم ملی ایرانی را به یک مراسم برای امت واحده تبدیل کنیم. مهمانان ما از لبنان، هند، سوریه و عراق آمدهاند تا دور هم جمع شویم. انشاالله با هم متحد میشویم تا دشمنانمان را شکست دهیم.»
کاردستی کودکان مجروحان لبنانی
وقتی وارد سالن میشویم، در ابتدای ورودی تابلویی از نقاشیها و کاردستیهای بچهها به چشم میخورد. در کنار این نقاشیها، عکسهای بچهها نیز نصب شده است.
این آثار هنری کار دست بچههای مجروحان لبنانی است که در حادثه پیجر آسیب دیدهاند. روشنک هوشیارگر، مربی مهدکودک کودکان مجروحان لبنانی، در کنار تابلو ایستاده و درباره بچهها میگوید: «مجروحان حادثه پیجر که برای درمان به ایران آمده بودند، همراه خانوادههایشان بودند.
چون معمولاً مادر خانواده باید در کنار پدر باشد، تصمیم گرفتیم بچهها را در مهدکودک نگهداریم. در این مدت حس خوبی بین ما ایجاد شد و به هم وابسته شدیم. بچهها مرتب به من پیام میدهند و دلتنگی خود را ابراز میکنند.
وقتی که میخواستند از ایران بروند، برای تشکر و قدردانی نامه نوشتند و کاردستی درست کردند. من قبلاً در لبنان زندگی کردهام و با آنها ارتباط داشتم، اما احساسی که اکنون از آنها دارم برایم بسیار جالب است.»
دیدن نقاشیهای بچهها ما را خوشحال میکند. وقتی وارد سالن میشویم، زیباترین صحنهای که به چشم میخورد، کرسیهایی است که در وسط سالن قرار گرفتهاند.
روی هر کرسی سینی چای، انار و شیرینی برای پذیرایی گذاشتهاند و خانوادهها دور هم نشستهاند. دور یکی از کرسیها، بچههای زیبایی نشستهاند که چشمان آبی آنها معصومیت چهرهشان را دوچندان کرده است.
کنارشان مینشینم و سر صحبت را باز میکنم. آنها از سوریه آمدهاند و زهرا پاکزاد صحبتهایشان را ترجمه میکند. او در حوزه مقاومت کار فرهنگی میکند و مترجم زبان عربی است.
داستان ازدواج خبرنگار ایرانی با همسر شهید سوری
داستان زندگی برادرش آنقدر شیرین و جذاب است که برای دقایقی میخکوب میشویم. زهرا میگوید: «در سفر کاری که به سوریه داشتم، به دیدن یکی از دوستان سوری رفتم که قبلاً در ایران با هم آشنا شده بودیم.
آنجا متوجه شدم دختری دارند که همسر شهید مدافع حرم، سیدعلی محی الدین است. برادر من همیشه دلش میخواست با یک همسر شهید ازدواج کند. من هم واسطه شدم و برادرم با ایشان ازدواج کرد.
برادرم حسن، مترجم و خبرنگار صدا و سیما و العالم در لبنان است.» پاکزاد به پسری که در بغلش نشسته اشاره میکند و میگوید: «این پسر فرزند همان شهید است. همسر برادرم در سوریه زندگی میکرد؛ در نبل الزهرا. شرایط زندگی آنجا آنقدر سخت بود که ما از آنها خواستیم به ایران بیایند. عروسمان باردار است و با وجود این شرایط، روحیه مقاومتی بالایی دارد. با اینکه همسر اولش شهید شد، شرط ازدواجش با برادرم حضور در مقاومت بود. از آنجایی که برادرم هم آرمانش خدمت در مقاومت بود، کنار هم پای هدفشان ایستادند.»
خانم ایرانی عروس سوری را غافلگیر کرد
هنوز کاممان از صحبتهای زهرا شیرین است که مجری برنامه اعلام میکند یک عروس و داماد سوری در مجلس حضور دارند و آنها را دعوت میکند به روی سن بیایند.
همه هیجانزده به سمت عروس و داماد برمیگردند. فقط ۱۵ روز از ازدواجشان میگذرد. داماد قبلاً دانشجوی ایران بوده و فرزند و برادر شهید است. با وجود تحولات سوریه، نتوانستند بمانند و به ایران آمدند.
شاید دلشان از غربت گرفته بود. از اینکه بدون مراسم عروسی اول زندگیشان اینطور شروع شده بود. ولی وقتی بچههای امهات القدس به جشن یلدا دعوتشان کردند، فکرش را هم نمیکردند که غافلگیر شوند، آن هم با هدیه پاگشا.
وقتی عروس و داماد به روی سن رفتند، خانم میانسالی به طرف عروس خانم رفت. انگار جای مادر عروس را گرفته بود و نمیخواست احساس غربت کند. گردنبندش را باز کرد و به گردن عروس انداخت. عروس سوری که از شدت هیجان نمیدانست چه کار کند، به لهجه عربی مرتب تشکر میکرد و خانم را در بغل گرفت.
ولی هدیه سر عقد به همین جا ختم نشد. یکی از خانمها که میز فروش به نفع مقاومت داشت، کیفی را به عروس خانم هدیه کرد. عروس خانم هنوز در حیرت بود که خانم دیگری دو عدد چک پول به عروس و داماد هدیه کرد و به داماد توضیح میداد: «مادر من در حرم امام رضا (ع) هر عروس و دامادی که میبیند، شادباش به آنها میدهد. من به نیت مادرم خواستم شادباش به شما بدهم.»
به سراغ خانمی که گردنبندش را هدیه کرده بود رفتم، اما حاضر نشد حرفی بزند. به چند جمله اکتفا کرد: «اینها عروس و داماد بودند و میخواستم دلشان شاد شود. این گردنبند را پسرم برای تشکر برایم هدیه گرفته بود. دیروز مادر شهید جوادنیا به رحمت خدا رفتند. ۴ جوانشان را هدیه کرده بودند. این گردنبند در مقابل کار مادر شهید هیچ ارزشی ندارد.»
هنوز داماد کنارش ایستاده است. از آقای داماد سوال میکنم چرا به ایران آمدهاید؟ داماد جواب میدهد: «من شنبه به ایران آمدم. بچه الفوعه هستم. خانوادهام در سال ۲۰۱۸ در آنجا محاصره بودند. پدر و برادرم آنجا شهید شدند. بعد از اینکه از محاصره درآمدیم، ساکن زینبیه شدیم. بعد از اتفاقات سوریه مجبور شدیم از آنجا خارج شویم. چون قبلاً دانشجوی ایران بودم، به اینجا آمدم.»
عروس خانم نمیتواند فارسی صحبت کند. جملهای میگوید که داماد برایمان ترجمه میکند: «من مثل همه دخترها آرزو داشتم عروسی بگیرم و لباس عروس بپوشم. ولی با این شرایط مجبور شدیم بدون جشن عروسی زندگی مشترکمان را شروع کنیم.» چند دقیقه از جمله عروس نگذشته بود که اتفاق جالبتری افتاد.
بچههای امهات القدس به عروس خانم قول دادند که روز ولادت حضرت زهرا (س) برایش جشن عروسی برگزار کنند. عروس و داماد از خوشحالی بال در آوردهاند. حالا اصلاً احساس غربت نمیکنند. مداح مولودی میخواند و همه خوشحال هستند.
مزایده فرشی که خواهر شهید کاشانی بافته است*
میزهایی کنار سالن چیده شده است. روی آنها غذاهای لبنانی است که برای فروش به نفع مقاومت است. خانم نور یکی از خانمهای لبنانی است که آشپزخانهای به نفع مقاومت راه انداخته است. میزها را که یکی یکی نگاه میکنیم، به میز مجموعه «هم با» میرسیم. دو فرش آنجا برای فروش به مزایده گذاشته شده است. یکی از آنها فرش دستبافی است با نقشه کاشان.
روی فرش عکس شهید حسن صالحی طراحی شده که شباهت بسیار زیادی با سید حسن نصرالله دارد. این فرش را خواهر شهید بافته و هنوز از دار قالی پایین نیامده به جبهه مقاومت هدیه کرده است. خانم گلکار، مسئول میز به اینجای داستان که میرسد میگوید: «این خانم که فرش را هدیه کرده است، سالی که مقام معظم رهبری مورد سوء قصد واقع شد، با دستمزد فرش بافیشان گردنبندی را خریده بودند. خبر ترور حضرت آقا که به گوششان میرسد، گردنبند را میفروشند و برای سلامتی ایشان قربانی میکنند. حالا هم این فرش را به «هم با» هدیه کردند.»
از خانم گلکار میخواهیم راجع به طرح «هم با» برایمان بگوید: «هم با سر واژه است برای همه مسلمانان با امکانات. امکانات بعضیها اهدای طلا و پول نیست. حتی ممکن است توانایی جسمی برای کمک نداشته باشند. به این فکر کردیم که همه ما یک وسایلی داریم که تا به حال به کارمان نیامده و در خانه بدون استفاده مانده است. این وسایل را با قیمت پایین برای فروش میگذاریم تا به جبهه مقاومت کمک کنیم. درست است از مقاومت کیلومترها دور ماندهایم، ولی در خانه بیکار ننشستهایم.» اینجا معنی از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن، بیشتر جلوه میکند. از وقتی حضرت آقا فرمان دادند که هر کسی با هر امکانی به جبهه مقاومت کمک کند، جلوههای مختلف کمکهای مردم را دیدیم. حتی «هم با» که برای کسانی است که مالی و جانی توانایی کمک را ندارند.
خانم هندی که بعد از مسلمان شدن، به مقاومت خدمت میکند
مجری برنامه با خانمی صحبت میکند که اصالتاً هندی است. بعد از صحبتهای مجری به سراغ خانم آنیتا میروم. همسرش ایرانی بوده و برای تحصیل به هند رفته است. آنجا با هم آشنا شده و ازدواج کردهاند.
اما نکته جالب ازدواجشان این است که آنیتا قبلاً مسیحی بوده و دو هفته قبل از ازدواجش در مسجد شهادتین را گفته و مسلمان شده است. سوال میکنم به خاطر همسرتان مسلمان شدهاید؟ آنیتا سرش را به نشانه نه تکان میدهد و میگوید: «نه. به خاطر همسرم نبود. من خیلی مطالعه کردم و اسلام را انتخاب کردم. در اسلام همه چیز قانون دارد و این خیلی برای من ارزشمند است. من وقتی در مراسم مذهبی ایرانیها شرکت میکردم، آرامش میگرفتم. اینها همه انگیزه شد برای اینکه مسلمان شوم.»
آنیتا اسمش را در شناسنامه مریم گذاشته است. بعد از ازدواج به ایران آمده و سه فرزند دارد که ازدواج کردهاند. حالا در موکبی فعالیت میکند که همه کارهایشان را به نیت امام زمان به صورت رایگان برای مردم انجام میدهند. مراسم تمام شده و مهمانها در حال خداحافظی هستند.
این مهمانی جشن یلدا برایم با همه مهمانیها فرق داشت. همیشه از مهماننوازی و محبت ایرانیها شنیدهایم، اما امشب با گوشت و پوست این مهماننوازی را درک کردیم. زنانی که برای عروس و داماد غریب، مادری و خواهری کردند و دلشان را شاد کردند.
فارس
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت