نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
نخستین دیدار والدین با فرزندشان همیشه هیجان و شور خاصی دارد؛ با این حال برای والدین قصه ما این احساس متفاوت بود. آنها برای تجربه این لحظه ۵ سال صبر کرده بودند و حالا حقشان بود که زندگیشان رنگ آرامش به خود بگیرد. تصمیمشان را از همان اوایل زندگی مشترک گرفته بودند و میخواستند فرزندی را از بهزیستی به سرپرستی قبول کنند؛ اما برای زوجهایی که مشکلات باروری نداشتند ۵ سال طول میکشید.
قصه دلتنگی از همان شروع دیدار بود؛ آنها هر هفته دو بار فرزندشان را میدیدند و لحظه لحظه این دیدارها برایشان خاطره میساخت؛ با این حال مشکل اصلی، لحظه جدایی بود؛ وقتی که باید کودک را به مرکز تحویل میدادند. اشکهای هر سه نفر، از پیوندی عمیق حکایت داشت که تازه شکل گرفته بود. کودک هر روز با تماس تلفنی تلاش میکرد ارتباطش را با آنها حفظ کند، انگار میترسید که این محبت روزی تمام شود اما با هر تماسی از آنها به روزهای آینده امیدوارتر میشد.
انتظار برای خانه
به خاطر دارم در یکی از آخرین دیدارهایمان به او گفتم: «مامان، دفعهی بعدی که همدیگه رو ببینیم، دیگه برنمیگردی اینجا؛ میریم خونه خودمون» همه کارها انجام شده بود و فقط منتظر نامهی دادگاه بودیم. اما خبری نشد. به دادگستری رفتیم و متوجه شدیم مسئول مربوطه سفر رفته. خیلی ناراحت شدم. فرزندم بیتابی میکرد تا صادقانه بگویم چه اتفاقی رخ داده، من هم تحملم تمام شده بود و دلم میخواست زودتر او را به خانه بیاوریم. حتی مریض شدم و گوشهی خانه افتادم. فردای آن روز به دادگستری رفتم و نامه را گرفتم. احساس میکردم بال درآوردهام. بلافاصله به بهزیستی رفتم و کارهای اداری را انجام دادم. آن روز بالاخره او را به خانه آوردیم. برای استقبالش عروسکهایش را روی مبل چیدم. همان شب یک مهمانی کوچک با خانوادههایمان گرفتیم.
وقتی به خانه وارد شد، همهچیز را به او نشان دادم. گفتم: «این خانه توست، این هم اتاقت» اما پسرم گفت: «میخواهم کنار شما بخوابم.» از خدا خواسته قبول کردیم. رختخواب را پهن کردیم و او بین ما خوابید. در عرض چند دقیقه آرام و آسوده خوابید. این آرامش او برای من بزرگترین خوشحالی بود
از پسرم یاد میگیرم
هر لحظه از این مسیر پر از درس بود. وقتی دیدم از حمام میترسد و در طول حمام گریه میکند، تلاش کردم با بازی و شوخی ترسش را از بین ببرم. به او میگفتم: «مامان، اگر دلت میخواد گریه کن، اما ببین هیچ اتفاقی نمیوفته. من پیشتم و هیچوقت تنهات نمیذارم.» کمکم این ترس از بین رفت. از او یاد گرفتم که رهایی از ترسها و قدرت پذیرش چقدر مهم است. این کودکان تجربههای سختی داشتهاند و رفتار درست ما میتواند کمک کند که این زخمها بهبود پیدا کند.
برای سرپرستی باید معیارها را کنار گذاشت
سرپرستی یک کودک به معنای داشتن حس مالکیت بر او نیست. ما مالک فرزندانمان نیستیم، چه آنها را متولد کرده باشیم و چه به سرپرستی گرفته باشیم. هدف، فراهم کردن عشق و امنیت برای آنهاست. اگر کسی به دنبال سرپرستی کودک به دلیل زیبایی یا معیارهای ظاهری است، لطفاً از این کار صرفنظر کند. این کودکان آسیبدیده هستند و به توجه ویژه نیاز دارند. باید با خودمان صادق باشیم و از مشاور کمک بگیریم تا بفهمیم آیا برای این مسئولیت آمادگی داریم یا خیر.
خانواده معجزه میکند
حالا که پسرمان در کنار ما است، زندگیمان جان تازهای گرفته است. وقتی میگوید:«مامان، نمیتونم خودم لباس بپوشم» یا «کمکم کن غذا بخورم» برایم قشنگ است. به خاطر او حتی ناخنهایم را کوتاه کردم تا مبادا پوست حساسش آسیب ببیند. امیدوارم به درستی قدر این نعمت را بدانم و هر روز بهتر از قبل رفتار کنم. دعا میکنم همه افرادی که برای آینده این کودکان تلاش میکنند، زندگیشان پربرکت باشد. خانواده نعمتی است که گاهی فراموش میکنیم چقدر ارزش دارد. با این وجود هر روزی که او را میبینم، بیشتر به این معجزه باور ایمان پیدا میکنم.
حقیقت را به فرزندتان بگویید
یکی از مهمترین موضوعاتی که ذهن خانوادهها را درگیر میکند گفتن حقیقت به کودک است. بسیاری از زوجها نوزاد درخواست میکنند تا از همان ابتدا حقیقت را پنهان کنند. برخی از زنان با برنامهریزیهای از پیش طراحیشده در بین خانواده و دوست و آشنا نقش زن باردار را بازی میکنند تا حتی اطرافیان هم به این موضوع پی نبرند که بعدها برایشان دردسر درست شود. با این وجود زمان و مراحل پذیرفتن سرپرستی فرزند اصلا قابل پیشبینی نیست، علاوه بر این پنهان کردن این موضوع نه تنها کمکی نمیکند، بلکه اعتماد به خانواده را از بین میبرد. پنهان کردن حقیقت کار نادرستی است که بسیاری از خانوادهها بعدها به این موضوع اعتراف کردهاند. یکی از دلایلی که من و همسرم نوزاد به سرپرستی نگرفتیم این بود که گفتن حقیقت برایمان سخت بود. از سوی دیگر من تازه مشغول به کار شده بودم و مراقبت از نوزاد برای من بسیار سخت بود. از همان اول تصمیم گرفتم با پسرم صادق باشم و حقیقت را طوری بگویم که بتواند آن را بپذیرد. این بخشی از هویت اوست و من میخواهم یاد بگیرد که نه تنها از آن شرمنده نباشد، بلکه به خودش افتخار کند.
پیامی برای والدینی که به فرزندخواندگی فکر میکنند
اگر به فرزندخواندگی فکر میکنید، از شما میخواهم ابتدا با خودتان صادق باشید. این کودکان گذشتهای دارند که نمیتوان آن را نادیده گرفت. باید آماده باشید که با همه ترسها، دردها و زخمهایتان کنار بیایید و آنها را بپذیرید. این مسیر فقط در مورد تغییر زندگی یک کودک نیست، بلکه شما هم عوض میشوید. صبر، توانایی و عشق را در خودتان پیدا میکنید که ممکن است هرگز فکر نمیکردید وجود داشته باشند.
آینده روشن است
حالا که او پیش من است، هر لحظه دعا میکنم که بتوانم این مسئولیت بزرگ را انجام دهم. میدانم این مسیر همیشه آسان نیست، اما عشق او به من قدرتی میدهد که هر روز بهتر از دیروز باشم. فرزندخواندگی برای من نعمتی بود که زندگیام را به شکلی عمیق عوض کرد. امیدوارم همه افرادی که برای بهبود زندگی این کودکان تلاش میکنند، بهترین اتفاقات را تجربه کنند. این کودکان معجزهای هستند که باید با احترام و عشق در آغوش گرفته شوند.
تبیان
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت