نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
انجمن ادبی خورشید در چهلمین نشست خود به نقد و بررسی کتاب «دختران قبیله جنگ» نوشتۀ جواد افهمی پرداخت. در نشست مذکور اعضای انجمن ادبی خورشید از جمله مریم مطهریراد، سیدهعذرا موسوی، سمیه عالمی، مرضیه نفری، سیده فاطمه موسوی، معصومه امیرزاده و فاطمه نفری این کتاب را مورد بررسی قرار دادند.
داستان این کتاب به جنگ داخلی سوریه و آغاز توطئههایی میپردازد که مسیر این کشور را برای همیشه تغییر داد.
نگاهی به دلایل حضور ایران در سوریه
فاطمه نفری در تعریف ماجرای داستان گفت: رمان دختران قبیله جنگ، داستان دردناک جنگ داخلی سوریه را روایت میکند. حکومت بشار اسد با مسلحین که بهدنبال براندازی حکومت و همچنین بعدها کشتار وسیع شیعیان هستند، درگیر شده است. در این کتاب بهخوبی شاهد جنایات وحشیانه مسلحین که آموزشهای مذهبی و نظامی را در القاعده در افغانستان و سپس در عربستان نزد مفتیهای وهابی فرا گرفتهاند، هستیم. همچنین شاهد اختلافی هستیم که مسلحین، بین مسلمانان شیعه و سنیمذهب میافکنند و در نتیجه سنیها تحت افکار وهابیت، شیعیان را رافضی خوانده و به برادرکشی دست میزنند.
وی ادامه داد: شاید برای مخاطب ایرانی سوال شود که دلیل ورود ایران به این غائله چه بود؟ فرمانده مسلحین در بخشی از کتاب، اهداف بلندمدت خود را در رویارویی با کشورهای مسلمان اینگونه بیان میکند که، «یادتان باشد فوعه و کفریا اهداف کوچک و جزئی برای تشکیل دولت جهانی اسلامیست. بعد از این دو شهر، نوبت نابودی علویان لاذقیه و طرطوس و شیعیان نبل و الزهراست. بعد شیعیان جنوب لبنان و دست آخر، دشمن اصلی بزرگ و قدرتمند ما ایران است. به خواست خدای بزرگ و متعال و به همین زودی بشار اسد را به درک واصل میکنیم و حکومت اسلامی را در سوریه برقرار میسازیم و با اتحاد ارتشهای ممالک اسلامی همچون سوریه، عربستان، افغانستان، پاکستان، عراق، قطر، اردن، امارات، کویت و حتی ترکیه از همه طرف به شیعیان و آتشپرستان ایرانی هجوم میبریم و ریشهشان را از سفره روزگار برمیکنیم.»
نفری تصریح کرد: در نتیجه دلیل حضور ایران و نیروهایش در سوریه و شکلگیری مدافعان حرم به رهبری سردار سلیمانی، مبارزه با همین تفکر است.
عذرا موسوی داستان را از زاویه دیگری مورد بررسی قرار داد و گفت: ما در طول این بیستوچند سال به داستانهایی از این نوع برای آشنایی با تحولات منطقه و رسیدن به فهم درست از شرایط غرب آسیا و سوریه نیاز داشتیم. منطقه به یک ادبیات مقاومت سازنده نیاز دارد تا بهتر از این شرایط عبور کند. مخاطب دختران قبیله جنگ، همه مردم هستند. نویسنده با ارائه تصویری واقعی و ملموس از زندگی در مناطق جنگزده سوریه و در داستانی بدون پیچیدگیهای خاص، مخاطب را در معرض آشنایی با کشور سوریه و مناسبات جنگ در آن قرار میدهد. هرچند این اتفاق دیر رخ داده، اما اتفاق مبارکی است. دختران قبیله جنگ با عشق شروع میشود و با عشق پایان مییابد؛ عشقی که قربانی میشود، عاشق و معشوق را در آتش خود میسوزاند و بهاینترتیب پیامی جانسوز به همه عشاق عالم میفرستد. نویسنده دست روی نقطه حساس مخاطب جهانی گذاشته و به موضوعی پرداخته که خواندن اثر را تضمین کرده است.
وی افزود: شروع داستان تکاندهنده است. چنان ضربهای به مخاطب میزند که او را گیج و مبهوت میکند. با اینکه پیشتر بهواسطه اخبار در جریان مسائلی از این دست قرار گرفته بوده، ولی این هنر داستان است که مخاطب را تکان میدهد و بعد از آن، همه در هولوولا میگذرد؛ با این حال میان عشق بیسرانجام و بی وصال سوسن و حمزه، و حورا و رئوف تفاوتی بنیادین وجود دارد. برعکس حورا و رئوف که قربانی افراطیگری و عصبیتهای قومی میشوند، این خود حمزه است که عشقش به سوسن را قربانی مواضع جعلی گروهی افراطی میکند. او از عاشقی ساده که حتی در اظهار عشق خود دچار لکنت است، رفتهرفته تبدیل به هیولایی میشود که در پوسته دینداری ساختگی ارزشهای انسانی را قربانی میکند.
عذرا موسوی تصریح کرد: حمزه، پدیده داستان است که میتوانست تبدیل به شخصیت اصلی شود؛ بهخصوص که حالا هم مثل نخ تسبیح، بخشهای منفصل داستان را به هم متصل میکند. ضمن اینکه انتخاب مناظر مختلف این امکان را در اختیار نویسنده قرار داده است تا زوایای مختلف داستان را مورد بررسی قرار دهد؛ بنابراین نویسنده میتوانست از این ظرفیت برای پرداخت بیشتر به حمزه و دیدگاههای او بهره ببرد.
شخصیتهای زن منفعل به تصویر کشیده شدهاند
در ادامه مرضیه نفری بیان کرد: داستان با زاویهدید دانای کل و تمرکز بر زندگی حمزه و سوسن شروع میشود، با این حال بهتدریج روایت بهسمت داستان عاشقانه رئوف و حورا سوق پیدا میکند. این تغییر تمرکز، بدون بازگشت یا تکمیل روایت اولیه، ساختار روایی را تا اندازهای ناپیوسته نشان میدهد. داستانی که با یک بحران ملی شروع شده، با محوریت دختری ایستا و عشقی بیسرانجام پایان مییابد. به نظر میرسد اگر داستان حمزه و سوسن تا آخر روایت میشد، داستان جاندارتر میبود.
همچنین، وی رمان دختران قبیله جنگ را اثری با رویکرد تلخ و گاه واقعگرایانه توصیف کرد و گفت: این رمان به عمق وقایع جنگ و پیامدهای آن بر زندگی شخصیتها، بهخصوص زنان میپردازد و با استفاده از سبک ناتورالیستی سعی میکند ابعاد جسمانی، اجتماعی و روانی شخصیتها را در رویارویی با جنگ نشان دهد؛ اما با وجود قوت در ساختار و روایت داستانی، در ترسیم نقشهای اجتماعی و دینی زنان و همچنین ایجاد تحول شخصیتی در آنها، با نواقصی مواجه است. با اینکه گزارشها، مصاحبهها و واقعیتهای میدانی بهوضوح نشاندهنده مشارکت جدی زنان در فعالیتهایی مانند دعاهای جمعی، حفظ هویت فرهنگی- مذهبی در مناطق جنگزده و راهپیماییها هستند، داستان این ظرفیت را نادیده میگیرد. ظرفیت عظیم اماکن مذهبی در سوریه مانند مراقد حضرت زینب، رقیه و سکینه (س) که میتوانستند غنای داستان را افزایش دهند، استفاده نشدهاند. حتی به قدمگاه امام علی (ع) در فوعه -منطقهای که قصه در آن روایت میشود- هم اشارهای نمیشود که این موضوع نادیده گرفتن ظرفیتهای موجود را نمایانتر میکند. در مثالی بارز، مادر حورا بهجای مقاومت مدنی یا مشارکت در فعالیتهای مذهبی آشپزی میکند تا از افکار خود فرار کند. این رویکرد نهتنها تقلیل دادن نقش زن در مناطق جنگی است؛ بلکه تصویری غیرواقعی از زندگی زنان در آن بستر را نشان میدهد.
نفری افزود: زنان در این رمان اغلب در نقشهای محدودی همچون معلم یا همسر نشان داده میشوند. نبود شخصیتهایی با مشاغل متنوعتر نظیر خبرنگار، فعال اجتماعی، نویسنده و پزشک درحالیکه تاریخ مقاومت شهری در مناطق شیعهنشین سوریه؛ بهخصوص فوعه و کفریا سرشار از نمونههای زنان فعال و تحصیلکرده است، یک نقطهضعف محسوب میشود. حتی پرستاری که در داستان نشان داده شده است نیز تلاشی برای تغییر وضعیت نمیکند. این نبود تنوع باعث میشود تصویر کلی زنان داستان در مقایسه با مردان، منفعل و کمتأثیرتر به نظر برسد.
درباره جنایات استعمارگران ادبیات زیادی تولید نشده است
مریم مطهریراد نیز در بیان ویژگی مثبت و تعریف شکلی داستان گفت: امتیاز این داستان در اشاره به الگویی از دسیسههای استعماری و امپریالیستی قدرتهای خارجی در حمایت از گروههای شورشی برای تجزیه کشورهاست. اقداماتی که اغلب با ادعاهایی مانند مبارزه با تروریسم، دفاع از حقوق بشر و حمایت از دموکراسی طرح میشوند، اما هدف اصلی آنها تأمین منافع قدرتهای خارجی است. این اتفاق گرچه جدید نیست و تاریخ کشورهای زیادی، جنایات استعمارگران را با خود حمل میکند، اما نسبت به جنایات، ادبیات کمی تولید شده است. درهرصورت این مقوله غیر انسانی، شکلگیری ادبیات مقاومت و پایداری را در جهان بهدنبال داشته است. وظیفه این نوع ادبیات توجیه حقانیت، توصیف فاجعه و دعوت به مقاومت است. وجهی که این ادبیات را مشخصاً از ادبیات دیگر جدا میکند، آینه شدن برای نشان دادن دردها، مظلومیتها و ستمهایی است که ملتی با آن روبهرو شده است و از طرف دیگر دعوت به امید، آزادگی و وطندوستی با طرح نمادهای اسطورهای، ملی و تاریخی و خلق شخصیتهایی است که بهجای تنآسایی، جانشان را فدای آب و خاک و وطن میکنند. آنچه این نوع ادبیات را برای ما در غرب آسیا حائز اهمیت میکند و رنگ و روی دیگری میبخشد، شکل متفاوت مقاومت و اضافه شدن مفاهیمی مثل شهادت و پیروزی قطعی؛ حتی پس از مرگ حاصل از مبارزه و مفاهیمی از این دست است.
وی افزود: دختران قبیله جنگ هم در حوزه ادبیات مقاومت قرار میگیرد؛ حتی اگر تمام ویژگیها را در خود نداشته باشد. این کتاب با اشاره به تاریخ آغاز یک دسیسه، به الگوی مشخصی از این جریان اشاره میکند. اگرچه امکان زیادی برای پرداختن به داستانی تمامعیار ایجاد شده، اما شاهد هدر رفتن ظرفیتهای ناب در متن داستان هستیم.
فاطمه موسوی هم در معرفی رمان مذکور گفت: دختران قبیله جنگ اثری است که به بازنمایی فاجعه انسانی محاصره فوعه و کفریا در سوریه میپردازد، اما ادعای آن فراتر از یک روایت جنگی صرف است. نویسنده میخواهد داستانی اجتماعی، دینی، روانشناختی و حماسی را توأمان ارائه دهد؛ کاری سخت که معدود نویسندگان معاصر جسارت آن را پیدا میکنند. اما آیا این رمان توانسته رسالت خود را انجام دهد؟
فاطمه موسوی گفت: بزرگترین نقطه قوت رمان، انتخاب موضوعی کمتر پرداخته شده در ادبیات داستانی فارسی است. کمتر نویسندهای به چنین موقعیت انسانی و تاریخی پیچیدهای ورود کرده است. افهمی جسورانه روایتی را انتخاب کرده که از نظر فرقهای و سیاسی ملتهب است. در دورانی که اغلب روایتهای جنگی در ایران به دفاع مقدس محدود هستند، پرداختن به بحران سوریه و محاصره شیعیان در فوعه و کفریا، حرکتی پرریسک و خلاقانه محسوب میشود. این انتخاب، زمینهای برای گسترش مرزهای روایت مقاومت ایجاد میکند. نویسنده با این سوژه تلاش میکند صدایی به حاشیهراندهشده را به متن داستان بیاورد و در برخی لحظات هم موفق میشود.
سمیه عالمی، دختران قبیله جنگ را داستان منطقهای دیگر به قلم نویسندهای ایرانی تعریف کرد و گفت: این کتاب داستانی است که بر بستر یک تمدن، فرهنگ یا منطقه جغرافیایی ویژه در سرنوشت سالهای اخیر مردمان غرب آسیا شکل میگیرد. شخصیتها در این سبک داستانها تحت تاثیر فرهنگ بومی قرار دارند، ضد قهرمانها و قهرمانها ریشه در همان منطقه دارند و سبک زندگی، ضربالمثلها، زبان و رفتارشان نشاندهنده فرهنگ همانجاست. مسائل داستان هم همان مشکلات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی یک تمدن یا منطقهی خاص است. همه اینها زمانی اهمیت پیدا میکند که با سرنوشت مردمانی دیگر در جغرافیایی همسایه با زبان و فرهنگی متفاوت پیوند میخورد.
وی ادامه داد: تفاوت جدی داستان منطقهای یا تمدنی با داستانهای مرسوم جهانی که تحت تأثیر بازاری شدن زندگی و قابل معامله شدن انسانها هستند، در فردمحور بودن روایت و هویت است. عدم التهاب و تعادل که مختص غرب آسیا و مردم مسلمان آن است، باید داستان آنها را از سبک داستانی مرسوم جهان متمایز کند تا بتواند از مسائل آنها صحبت کند. با این احتساب در دختران قبیله جنگ با موقعیتی متصل به جغرافیا مواجه هستیم که در آن قوانین مکان داستان نقض شده و مردم داستان در تلاش برای بازگرداندن قوانین شهر و حتی محافظت از شهر خود هستند. اگرچه باوجود تمرکز داستان بر انسان عرب مدیترانهای ساکن در شام؛ تاریخ، هویت و فرهنگ منطقه نمود تعیینکنندهای در داستان ندارد. دلیل روشنش هم دوری نویسنده از آن فرهنگ است. بنابراین از ضروریات نوشتن چنین داستانهایی تسلط داشتند بر پیچیدگیهای منطقه است.
فاطمه نفری به فرم اثر توجه کرد و گفت: اگرچه خطوط داستانی این اثر خوشخوان است، اما خیلی زود از نظر فرمی توازن خود را از دست میدهد. ماجرای حمزه و سوسن درحالیکه ظرفیت لازم را دارد، توان همپایی با داستان رئوف و حورا را از دست میدهد و در این بین سوالاتی هم برای مخاطب بدون پاسخ میماند. بهعنوان مثال دلیل عدم حضور همسر سوسن که تنها در حد یک اسم مطرح میشود، مخاطب را قانع نمیکند، آن هم بعد از مرگ وحشتناک پسر دهسالهاش و از دست رفتن کامل سوسن. هر چقدر هم که حضور او خطرناک باشد، همانطور که دوستش میتواند به سوسن سر بزند، او هم میتواند لااقل برای نجات جان همسرش حضور پیدا کند. در آن صورت زمینه رویارویی پدر با قاتل پسرش که از قضا سرکرده دشمنان هم هست، فراهم میشد. بدتر آنکه دوست او هم که کهنهسربازی متبحر معرفی میشود، در رویارویی با دشمن، به دلیلی نامعلوم میترسد و جا میزند و نه برای سوسن کار مفیدی انجام میدهد و نه برای از بین بردن دشمنی به بزرگی حمزه! خود حضور حمزه در خانه سوسن هم یکی از سوالات بیپاسخ است. بهراستی حمزه آنجا چه میکند؟ آن هم نه یک بار، بلکه چندین بار!
وی افزود: اگر رابطه گذشته آنها بهگونهای طراحی شده بود که سوسن حمزه را رها کرده و با پدر فرزندش که حالا دشمن حمزه است ازدواج کرده بود، میشد رد پای کینه شخصی و تسویهحساب را دید، اما این حمزه است که سوسن را رها میکند و به اصرارهای او وقعی نمینهد! پس حالا در خانه سوسن چه میکند و به او چه میگوید؟ نویسنده حتی از فرصت حضور دوست همسر سوسن در پشت پنجره نیز استفاده نکرده و صدای حمزه را به گوش خواننده نمیرساند تا به این سؤالها پاسخی درخور دهد؛ درحالیکه همهچیز برای این ماجرا مهیاست. از دیگر مسائل مبهم، ماجرای دستگیری رئوف است. صحنه دستگیری در فضایی سورئال پرداخت شده و بعدتر نیز هیچ اشارهای به این حقیقت نمیشود که آیا بهراستی برادرش که به مسلحین گرایش داشته و جذب ایشان شده است، او را لو میدهد؟ یا دستگیریاش و تاوان سنگین اعدام، به برادرش ارتباطی ندارد؟ همچنین در ماجرای گروگانگیری بنشیها توسط فوعانیها و نقشه شیخ صابر برای مقابله با مسلحین، مشخص نمیشود که در نهایت حاجعماد به دست شیخصابر کشته میشود یا همهچیز صحنهسازی است؟ گرچه نشانههایی برای هر دو فرض در داستان گذاشته شده که قابل اغماض نیست.
نام اثر تداعیکننده بازگشت به بدویت است
عذرا موسوی نیز با اشاره به آنچه توجه مخاطب را به خود جلب میکند، اظهار کرد: عنوان اثر، دختران قبیله جنگ است. واژه «قبیله» نوعی بازگشت به بدویت را در قرن بیستویکم تداعی میکند؛ دورانی که در آن مردان درحالیکه از آخرین سلاحهای مدرن استفاده میکنند، به بدویترین شکل ممکن دختران را به اسارت میگیرند تا در بازارهای ترکیه و… بفروشند. با اینکه نام اثر به دختران تکیه دارد، زنان داستان هیچ کاری انجام نمیدهند تا مردان قبیله از راه برسند و اسباب نجات آنها را فراهم کنند، جز در شروع ماجرای اسارت، آن هم بسیار محدود.
عذرا موسوی ادامه داد: همیشه یکی از ترسهای مردان غیور و زنان عفیف در میدان جنگ، مسئله تجاوز و حفظ پاکدامنی است و اتفاقاً در بسیاری از جنگها دشمن از این رهگذر به طرف مقابل ضربه زده است. در این اثر هم آنچه مردان فوعهای را -که سالها در سایه امنیت با همسایگان اهل سنت خود در دادوستد خانوادگی و تجاری بودهاند- میشوراند، به اسارت رفتن چهل نفر از دختران و زنانشان است. زنانی که بهعنوان نماد سرزمین، مقدمه اشغال و از دست رفتن شهرهای شیعهنشین هستند. دشمن با دامن زدن به اختلاف شیعه و سنی تلاش میکند از آب گلآلود ماهی بگیرد. پیروان دو مذهب را به جان هم انداخته و آنها را به دشمنان هم تبدیل میکند. این اختلاف، در تقابل دو مذهب در برخورد با یک موضوع کاملاً مشخص است. درحالیکه شیعیان فوعه میدانند که مسلحین تندرو از تعرض به گروگانها یا کشتن آنها ابایی ندارند و حتی ممکن است جنازههایشان را بسوزانند و فیلم کشتار آنها را در شبکههای اجتماعی منتشر کنند، برای مسلحین مسلم است که فوعهایها بههیچوجه دست به قتل بِنِشیها نمیزنند و میدانند که حال گروگانها خوب است.
وی تصریح کرد: البته نویسنده رعایت حال خواننده را کرده و در پایان از زبان فرمانده مسلحین میگوید، زنان را میکشیم و جنازههایشان را میسوزانیم؛ چون از نظر او در نیتخوانی خواننده، مرگ از پذیرفتن این ننگ بهتر است. با این وجود مخاطب آگاه از شرایط منطقه میداند که حقیقت چیز دیگری است. داستان با اعدام رئوف سنیمذهب عاشقپیشه که برای نجات حورای شیعه تمام تلاش خود را میکند، به پایان نمیرسد؛ بلکه در ذهن مخاطب ادامه پیدا میکند و شکی نیست که مار زخمخورده برمیگردد و تاوان برهمخوردن نقشههای مسلحین را خواهد گرفت. همانطور که در دنیای واقعیت رخ میدهد و شهرهای فوعه و کفریا توسط مسلحین تصرف میشود.
مرضیه نفری در بخش دیگری از صحبت خود با اشاره به ویژگیهای ناتورالیستی داستان گفت: رمان در کلیت، نمونهای از آثار ناتورالیستی به شمار میآید. ناتورالیسم سبکی است که بر نمایش واقعیتهای تلخ، جبرگرایی و تأثیرات غیر قابل کنترل محیط و وراثت تأکید دارد. صحنههایی، چون محل نگهداری زنان گروگان، توصیف دقیق شرایط جسمی آنها در عادت ماهانه یا رفع نیازهای اولیه انسانی مثل ادرار و دفع، همه در راستای هدف ناتورالیسم برای برانگیختن انزجار و همدلی شدید مخاطب طراحی شدهاند؛ اما به نظر میرسد نویسنده حجم زیادی از اثر را صرف این صحنهها کرده و گاهی حوصله مخاطب را سر برده است. شاید پرداختن به نیازهای متعالیتر در کنار نیازهای اولیه انسانی میتوانست اثر را ارتقا دهد. مرگ فرزند سوسن در آغاز و اعدام رئوف در پایان، دو نقطه اوج خشونت در داستاناند که شکلی دایرهوار به روایت میدهند. این دوگانه، بهنوعی پیام پنهان داستان است: «پسران میمیرند، مردان اعدام میشوند و زنان زنده میمانند تا رنج بکشند.»
وی ادامه داد: این پایان تاریک، چشماندازی دهشتناک از سرنوشت انسان در دل جنگ را نشان میدهد. آیا نشان دادن چنین پایانی برای مقاومت و مردمی که بدون خواست و اراده خود درگیر سلطهطلبی دیگران شدهاند، هدف نویسنده بوده است؟ اگر در عملکرد و نگاه حورا تغییری میدیدیم، اگر از تصمیمات او برای آینده و طی کردن مسیر مقاومت آگاهی پیدا میکردیم، شاید تلخیهای داستان قابل قبولتر بود. مشخص نبودن هدف و پیام داستان و نویسنده از نگارش کتاب، یکی از نقاط ضعف جدی این اثر محسوب میشود. در این کتاب هیچ یک از شخصیتها ارادهای واقعی برای تغییر سرنوشت خود ندارند و تصمیماتشان همیشه در واکنش به محیط نابرابر و جنگزده گرفته میشود.
نفری گفت: کتاب حاضر بهعنوان یک روایت تلخ، اما صادقانه از جبر و خشونت، از جایگاه خود در ادبیات ناتورالیستی معاصر محافظت میکند، با این وجود به دلیل ضعف در نشان دادن تحول و عاملیت شخصیتهای زن و ابهام در پیام نهایی نمیتواند در ادبیات مقاومت آنچنان که باید تاثیرگذار باشد.
اولین نقد به دختران قبیله جنگ
عالمی در بیان ویژگی داستانهای جهانی و تفاوت آن با داستانهای منطقهای گفت: داستانهای جهانی معمولاً بر مفاهیم انسانیِ عام مانند بحران سفر، قدرت، آزادی، مرگ یا عشق یک شخصیت تمرکز میکنند. هدف این داستانها پرداختن به دغدغههای جهانشمول انسان بر مبنای رفع مسائل انسانی با ابتلائات جهان مدرن مسیحی است؛ این در حالی است که داستان تمدنی / منطقهای به هویت جمعی و فرهنگی یک مکان و مسائل مشترک و ویژه آن جغرافیا گره خورده و در پی حل مسائل آن است، نه تکرار فرم برآمده از داستان جهانی با تمرکز بر مسائل انسان غربی. با این احتساب دختران قبیله جنگ رمانی است درباره مقاومت ملتی در غرب آسیا که همزمان چند لایه از ویژگیهای «تمدنی» و «منطقهای» را داراست. تضاد قدرتها از دیگر مؤلفههای چنین داستانهایی است که در این کتاب نیز بر اساس مقاومت در برابر سلطه شکل میگیرد، در برابر نیروی معارضی که تحت امر استعمار در پی اشغال منطقه است. در چنین داستانهایی ما با قهرمانان جمعی مواجهیم و برخلاف داستان فردمحور، اینجا «ملت» یا «گروه» قهرمان هستند. شخصیتها ممکن است اسطورهوار باشند، اما همیشه با مردم و فرهنگشان پیوند دارند. پس روایت بهجای فرد بر ملت یا گروه اجتماعی تمرکز دارد. نخستین نقدی که به داستان دختران قبیله جنگ در قیاس با داستان جهانی وارد است و در این الگو پاسخ داده میشود، شروع قصه با دو شخصیت زن به نام حورا و سوسن است، اما در پایان ما با داستان افراد مواجهه نیستیم؛ بلکه با سرنوشتی جمعی طرفیم.
عالمی ادامه داد: افهمی در رمانش در نقطه آغاز روایتی با مضمون مقاومت و هویت ایستاده است؛ داستانی تمدنی، منطقهای و حماسی که فرهنگ، جغرافیا و حافظه تاریخی ملتها را به هم میبافد و مقاومت را نهفقط بهعنوان نبرد نظامی؛ بلکه به شکل حفظ هویت و سرزمین در برابر هژمونیها تعریف میکند. از آنجاکه ایده مقاومت بهعنوان محور هویتی از سمت انقلاب اسلامی ایران برای حل مناقشات درازدامن منطقه ارائه شده است، مفهوم مقاومت را هم ایرانیها از یک دفاع ملی به یک هویت فراملی و منطقهای تبدیل کردهاند. تأکید داستان بر ارزشهای مشترک منطقه مثل استقلال، عدالت و حفظ هویت است و با تکیه بر روایت سرنوشت یک ملت به شبکه بزرگتری از ملتهای منطقه گره خورده است. داستان در لایه دوم، ظلم جهانی را که مردم را از نژادها، مذاهب و مرزهای مختلف به چالشی مشترک کشانده است، نمایش میدهد. باید این رمان و نویسندهاش را ستود که داستان بزرگی از مردمان این جغرافیا را که در واقع بارها اتفاق افتاده، برای همیشه در ادبیات ثبت کرده است. بعد از «لمیزرع» و «صور»، رمان «دختران قبیله جنگ» ورود دیگری از نویسنده ایرانی به مسائل منطقهای است که بیش از این میتوانست از امکانهای جهان اندیشهای شیعی برای حل مناقشات استفاده کند.
فاطمه موسوی نیز در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: در ظاهر این رمان، داستان چند زن فداکار و مقاوم است، اما در لایهای پنهانتر باید پرسید که آیا این زنان واقعاً «سوژه»اند؟ آیا اختیار روایت را در دست دارند یا صرفاً در ساختار فرادستی روایت، بدل به حاملان ایدهها و شعارهای از پیشتعیینشده شدهاند؟ نویسنده میکوشد زنان را در مرکز رویداد قرار دهد، اما در عمل، آنها در محدودهای از پیشتعریفشده حرکت میکنند. «مقاومت» در معنای محدود و ایدئولوژیکش جایگزین پیچیدگیهای انسانی میشود. ما از این زنان، میل، ترس، تردید یا حتی خشم عمیق نمیبینیم. گویی حق ندارند شک کنند، فرو بریزند، یا انسان باشند. اینجاست که زن نه آنکه فاعل روایت باشد؛ بلکه حامل معناهایی تحمیلشده از بالاست. در دختران قبیله جنگ، زنها اغلب تاریخی ندارند. آنها نه از گذشتهای ملموس آمدهاند، نه در دل تضادهای شخصی یا اجتماعی پرورش یافتهاند. آنها بیشتر «ابژه»اند.
فاطمه موسوی در ادامه نقدش بر این اثر گفت: در دختران قبیله جنگ، بسیاری از لحظات کلیدی داستان با دیالوگهایی همراه است که بیشتر به بیانیه شباهت دارند تا گفتوگو. شخصیتها بهجای تجربهورزی، در حال ابلاغ پیامند. نه تجربهای آنان را تغییر میدهد، نه حادثهای دچار تحولشان میکند. از منظر روایت، این ایستایی به یکنواختی، پیشبینیپذیری و فقدان کشش منجر میشود. مخاطب وقتی از نتیجه کنشها مطمئن است، دیگر درگیر مسیر نمیشود و این، مرگ درام است. مورد قابل بررسی دیگر، آمیختگی ناموفق ژانر مستند با داستان است. نویسنده گاه بهجای خلق موقعیت دراماتیک به گزارش رویدادها روی میآورد. این ترفند در صحنههایی که به اطلاعات تاریخی یا واقعی نیاز دارد مفید است، اما وقتی جای فرم روایی را میگیرد، روایت از حیات داستانی تهی میشود.
امیرزاده در بخش پایانی صحبتهای خود گفت: گاه بحران، بهانهای برای تشدید انفعال زن میشود، مانند واکنش زنهای اسیر فوعه؛ بنابراین در قوس میانی شاهد بی تحولی و تکرار نقشها هستیم. تحول درونی یا آگاهیای شکل نمیگیرد. زن صدایی پیدا نمیکند، یا اگر دارد، سرکوب میشود. در موقعیت زندان و شرایطی که زنها میتوانستند با خلاقیت زنانه مسیر داستان را تغییر دهند، در موقف انفعال و بیکنشی و در واقع برای نشان دادن وجه تاریک مسلحین مصرف میشوند. گاهی در داستانها زن برای قهرمان مرد، مکمل یا زمینهساز رشد است که از این هم برای زنها در این اثر دریغ شده است. در اوج کنش نهایی باز هم زن کنشگر نیست. در صحنههای حساس، تصمیمگیر مرد است. حتی در میدانی که مرد فراهم کرده است دست به بازی نمیزند. مثلاً نویسنده از ظرفیت زن باردار اهل بنش داستان عبور میکند؛ درحالیکه بهترین موقعیت برای کنشورزی زنهای فوعه است. زن حتی اگر در ظاهر حرکتی کند، از دل ساختار مسلط بیرون نیامده است. در خواستگاری حورا، مادر مدیر خانه معرفی میشود، اما همین مادر در اسارت حورا تابآوری خود را از دست میدهد. کنش زن، قدرت روایت را تغییر نمیدهد و در پایان شاهد تثبیت انفعال هستیم. زن همچنان «زیر قدرت» است، نه در تعامل با آن. سرنوشت زن به خواست دیگران (مرد، خانواده، جامعه) گره خورده است.
از این اثر چه انتظاری داریم؟
وی افزود: طرح داستان از چنان ظرفیتی برخوردار است که میتوانست حتی پیرزنهای حاضر در زندان را شریک کنش فعال زنان جوان کند و یا زنهای فوعه را مؤثر بر تشجیع مردان و یا تغییر موازنه قدرت قرار دهد، اما تا پایان داستان هویت زن، تابع روایت مردانه باقی میماند. در این گونه داستانها فقدان عاملیت زنانه نهتنها نشاندهنده ساختار مردمحور در خود داستان است؛ بلکه میتواند نشانهای از جهانبینی نویسنده، دوره تاریخی، یا ایدئولوژی پنهان داستان هم باشد. رابرت مککی در فصل قهرمان از کتاب «داستان ساختار، سبک و اصول فیلمنامهنویس» میگوید: «داستانها اغلب یک قهرمان بیشتر ندارند و برای اینکه دو یا چند شخصیت، یک قهرمان جمعی را تشکیل دهند دو شرط لازم است؛ نخست اینکه تمام افراد گروه هدف مشترکی داشته باشند و ثانیاً در راه رسیدن به این هدف به اتفاق هم رنج بکشند و به اتفاق پیروز شوند.» دختران قبیله جنگ به مثابه شخصیتهای پراکنده مصیبتدیده از جنگ تصویر میشوند. این تصاویر، تکاندهنده و در ذهن ماندنیاند، اما این زنان در نسبت با جنگ واکنش مؤثری ندارند، به همین دلیل از مرحله کلیشه عبور نمیکنند و به شخصیت نمیرسند و به همین نسبت تا قهرمان جمعی شدن هم فاصله دارند.
مطهریراد در پایان نشست ضمن اشاره به فضاهای ایجاد شده برای صحنهپردازی گفت: داستان در آغاز به ناچار به جغرافیا و سپس به تاریخ اشاره میکند! به محاصره فوعه و کفریا، دو شهرک شیعهنشین در استان ادلب سوریه میپردازد و به اتفاقی تاریخی و واقعی بین سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۸ توسط جبههالنصره، شاخه القاعده که در این جریان سههزار نفر از نیروهای نظامی و غیر نظامی ساکن در منطقه کشته شدند؛ اما اثری از مشخصههای جغرافیایی و تشخصپردازی مکانی در متن نیست. این خلأ را نویسنده میتوانست با ترفندهای زبانی و صحنهپردازیهای مختص همین منطقه جبران کند، ولی میبینیم که این اتفاق نیفتاده؛ بلکه در عنصر زبان و صحنهپردازی هم همان خلأ دیده میشود. خلأ صحنه و مکررگویی، داستان را به کسالت و کُندی کشانده است. نویسنده از بیان فجایعی که در چنین شرایطی برای انسانها رخ میدهد، خودداری کرده و فاجعه را در حد نبودن سرویس بهداشتی برای خانمها و عواقب آن نگه داشته است و فضاسازی را در این ماجرا تکرار میکند. شاید تنها صحنه واقعی داستان که میتوان به آن تکیه کرد، صحنه آخر کتاب باشد که تعلیق و پرداخت و ضرباهنگ مناسبی دارد. در موارد دیگر ظرفیتهایی که برای ایجاد صحنه در داستان شکل میگیرد، بهنوعی هدر میرود. مثلاً در فصل بیستویک در ماجرای کشته شدن حاجعماد، وقتی تعلیق و صحنه در حال شکلگیری است، ناگهان با حالت سکون و کش دادن ماجرا مواجه میشویم. این ماجرا در فصول مختلف آنقدر در ابهام تکرار میشود که خواننده افسار داستان را رها میکند، اما اگر حوصله یاریاش کند، مرگ حاجعماد را در کوتاهترین و خنثیترین شکل میبیند و رد میشود. این الگوی صحنهپردازی در طول داستان و در ماجراهای مختلف به کررات دیده میشود.
مطهریراد در جمعبندی این نشست افزود: داستان دختران قبیله جنگ میتوانست شبکه پیچیده ایدئولوژیسازی و اختلافافکنی را در بستر داستانی با ظرفیت بالا نشان دهد. مهمترین مسئلهای که انتظار میرفت این داستان به آن بپردازد، بحث ایدئولوژیهای حاکم بر منطقه بود. مثل چگونگی شکلگیری داعش بهعنوان دولت اسلامی عراق و شامات که لازم بود در سراسر داستان بافته شود، اما میبینیم ناگهان در فصل بیستودو، این جریان در یکیدو بند به طور فشرده گفته میشود. اینجاست که جان کلام آنطور که رمانی با چنین ظرفیت، قدرت ارائهاش را دارد، گفته نمیشود.
خبرگزاری مهر
گفتگوی جهانبانو با بانوان حاضر در مسیر مشایه
آشنایی با اولین موکب بین المللی زنانه
جملات کوتاه برای تشکر از بانوان خادم عراقی
چند توصیه برای مادران جهت در پیادهروی اربعین
به پاس ۱۰۰۰ روز خدمت
جریان مقاومت، جریانی است که باید همچنان خون تازه در آن دمیده شود
سختترین و سوزناکترین درد بشر، درد فراق است
مردم خوب میدانند چه کسی خدمتگزارشان است
یادبود بانوان آمل برای شهید رئیسی و شهدای خدمت