یادداشت اختصاصی؛

از خاکریزهای دیروز تا پهپادهای امروز، معجزه‌های او ادامه دارد

پدافند هوایی ایران با قدرت ایمان و اراده‌ی سربازان ولیعصر علیه‌السلام همچون سیمرغ دشمنان را در هم می‌شکند. در این میان، سخنان شهید آوینی در مورد قدرت حقیقی و تاثیر آن بر شجاعت و ایستادگی رزمندگان در میدان نبرد، به ویژه در یادآوری از نقش مادری حضرت زهرا (س) برای رزمندگان در سخت‌ترین لحظات، جلوه‌ای دیگر از این قدرت بی‌نظیر است.

این روزها وقتی می‌بینم پدافند هوایی‌ با دستان نیرومند از ایمان سربازان ولیعصر علیه‌السلام خوش درخشیده و چتر امنی بر پهنه‌ی ایران جان گسترانده و همچون سیمرغ، جنگنده‌های فوق پیشرفته‌ی دشمن مدعی را مثل گنجشگی ناتوان شکار کرده و از عرش به فرش می‌کشاند و سربازان شیطان را به اسارت می‌گیرد، آهنگ سخنان شهید آوینی در سرم ضرب می‌گیرد: «شجاعت غالبا از احساس قدرت است كه ریشه مي‌گیرد. ریشه‌ی شجاعتی كه ما را اینچنین دلاورانه به صحنه‌ی نبرد كشانده است در كدام قدرت است؟

آیا این قدرت بر سلاح‌های پیشرفته‌ای كه در اختیار داریم متكی است؟ آیا به‌راستی در این دنیای وارونه كه منطق دیوانگان حكمفرماست، ما نیز با همین معیارها پای به میدان نهاده‌ایم؟» بعدتر خودش پاسخ می‌دهد: «خیر، ما به حول و قوه‌ی خدا بر قوه‌ی اتم نیز دست خواهیم یافت، اما هرگز بر آن تكیه نخواهیم كرد… قدرت حقیقی در جایی دیگر است».

آری قدرت حقیقی در جایی دیگر است. همان‌جایی که شهید سلیمانی‌ با آن قدرت و اوج ‌گرفت. سردار شهیدمان هیچ وقت نگفت فرمانده منم؛ بل‌که باورش این بود فرمانده حضرت زهرا سلام‌الله علیها است. خودش به مادران شهدا گفته بود: «من قدرت و محبت مادری حضرت زهرا (س) را در هور، غرب کانال ماهی و وسط میدان مین دیدم؛ وقتی شما مادرها نبودید و فرزندان‌تان در خون دست‌وپا می‌زدند، من حضرت زهرا (س) را دیدم… وقتی دشمن در کنار نیل به حضرت موسی (ص) نزدیک می‌شد خدا «نیل» را برای او شکافت؛ حضرت فاطمه (س) هم در هور، کربلای ۵، اروند و کوه‌های سرد و سخت کردستان، [برای رزمندگان ما] مادری کرد.»

بانویی که پشت میدان‌های مین «کوشک»، برای عبدالحسین برونسی هم مادری کرد. شبی که قرار بود دشمن حمله کند و اگر در یک عملیات ایذائی تانک‌های T- 72 را که آرپی‌جی هم حریفشان نبود منهدم نمی‌شد، عملیات رمضان شروع نشده، شکست می‌خورد. دو گردان برای شناسایی رفته و دست خالی برگشته بودند. نوبت عبدالحسین و گردانش بود. قبل از حرکت دنبال پیشانی‌بندی بود که به قول خودش: «اسم مقدس حضرت زهرا توش باشه!»

عملیات لو می‌رود. عبدالحسین بریده از همه جا صورتش را روی خاک‌های نرم کوشک می‌گذارد و به مادر متوسل می‌شود. صدای ملکوتی خانمی به گوشش می‌رسد که می‌گوید: «این طور وقت‌ها که به ما متوسل می‌شوید، ما هم از شما دستگیری می‌کنیم، ناراحت نباش.» سپس مسیر عبور از میدان مین را در گوشش زمزمه می‌کنند. مسیری که تا امروز هر وقت بریدیم و به بن‌بست رسیدیم در گوش فرماندهامان زمزمه کردند. قدرت حقیقی ما اینجاست. قدرتی که به ابزارمان روح می‌دهد. جایی که دست ناتوان دشمن از آن کوتاه است. جایی که ولی زمان‌مان هم رزق یک سال مملکت را از در آن خانه‌ی او می‌گیرد. برویم دنبال سربندی که« اسم مقدس حضرت زهرا توش باشه.»

مریم اردویی